امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت : ۲۲:۱۳:۱۷

پایگاه خبری تحلیلی راه ملت
اولین و تنها رسانه کاملا دانشجویی استان کهگیلویه وبویراحمد

اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

  طبقه اول اورژانس بیمارستان فارابی، انتهای بخش اورژانس زنان، اتاق شماره ۱۳ «سیما افشاری» ۲۵ ساله بر روی تخت شماره ۲۵ در انتظار است. صورت و دست‎هایش سوخته و چشم های سیاه و زیبایش که حالا به آتش اسید چروکیده و سوخته‌اند اشک آلود می شود. خواهر، برادر، زن برادر و خواهرزاده سیما به […]

۱۴۱۲۱۷۰۵۲۷_۱۳۹۳۰۷۰۹۰۸۴۳۳۲۲۰۶۵۴۷۸۴۴

 

طبقه اول اورژانس بیمارستان فارابی، انتهای بخش اورژانس زنان، اتاق شماره ۱۳ «سیما افشاری» ۲۵ ساله بر روی تخت شماره ۲۵ در انتظار است. صورت و دست‎هایش سوخته و چشم های سیاه و زیبایش که حالا به آتش اسید چروکیده و سوخته‌اند اشک آلود می شود.

خواهر، برادر، زن برادر و خواهرزاده سیما به استقبالمان می آیند. سیما هم می‌خواست از جایش برخیزد اما توان نداشت. سیما که تازه پانسمان بدنش تعویض شده نمی توانست به سادگی تکیه دهد و حتی بنشیند. حتی نمی توانست به پشت بخوابد اما با این حال با زبان خودش لحظه لحظه روز حادثه را برایمان به تصویر کشید که چطور دو بار به سمتش اسید پاشیده شده است.

او از روز حادثه گفت، از لحظه‌ای که خواب بود و با پیام‌های «پری‌سیما. ب» (زن اسیدپاش ) بیدار شد که در پیام‌هایش خطاب به سیما نوشته بود «به خاطر تو تا شهر دهدشت آمده‌ام… چقدر تو بی معرفت هستی… می خواهم تو را ببینم و…» تصمیم جدی گرفت تا به دیدارش برود و .. – [ای کاش آن روز نسبت به آن همه اشتیاق دیدار زن اسیدپاش بی‌توجهی می‌کرد.]

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

اصل ماجرا از زبان سیما

سیما می گوید: عباس (همسر زن اسیدپاش) دوست برادرم بود که روابط خانوادگی محدودی با ما داشت و چون برادرم راننده آژانس او بود، هر از‌ گاهی به منزل ما رفت و آمد می‌کردند. بخاطر همین رفت و آمدها، همسرش تصور می‌کرد، عباس مرا برای ازدواج انتخاب کرده و دوست دارد. طوری که حدود یکی دو ماه با من تماس تلفنی داشت و هر بار از من می‌پرسید می‌خواهی با شوهرم ازدواج کنی؟ من هر بار تاکید می‌کردم و می‌گفتم «من هیچ ارتباطی با شوهرت ندارم و راجع به من فکرهای اشتباه و قضاوت بیجا نکن و به خانه شوهرت برگرد و به زندگیت ادامه بده، چون از مدتی قبل با همسرش قطع رابطه کرده بود و در منزل پدرش زندگی می‌کرد.»

بغض گلوی سیما را می گیرد اما می‎گوید: «پری‌سیما» هرروز با من تماس می‌گرفت و به من فحش و ناسزا می‌داد. به مادرم توهین می‌کرد و حتی تهدیدم می‌کرد که می‌کشمت اما من هربار تلفن را قطع می‌کردم و بارها تلفن را به مادر و برادرم می‌دادم تا آنها با وی صحبت کنند اما حرف نمی‌زد تا اینکه روز حادثه لحن صحبت‌هایش با من تغییر کرد و با محبت و مهربانی با من حرف ‌می‌زد. می‌گفت «عزیزم من دوستت دارم، می‌خوام ببنیمت، تو خیلی خوبی، تو خیلی مهربونی…» می گفت «دیگر شوهرش را دوست ندارد و می خواهد با فرد دیگری ازدواج کند، می گفت به خاطر من از همسرش جدا نشده است.»

اشک سیما جاری می‎شود از چشم‌هایی که حالا دیگر سویی ندارد. از او می خواهیم برای بدتر نشدن وضع چشم‌هایش دیگر ماجرای آن روز را ادامه ندهد اما او می گوید: « من گناهی نکرده ام ولی آبرویم را از دست دادم، زیبایی‌ام  رفته و سرنوشت و آینده ای ندارم» انگار می خواست بدون اینکه  لحظه ای از آن روز ناگفته بماند همه ماجرا را برایمان بازگو کند.

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

سیما با اشک جاری روی گونه‌های سوخته‌اش ادامه داد: روز حادثه با خودم قرآن به همراه برده بودم و برایش قرآن خواندم. به همان قرآن هم قسم خوردم که رابطه و احساسی نسبت به همسرش ندارم و دارد اشتباه می‌کند. حدود یک ساعت با ملایمت و خوبی با هم گفت‌و گو کردیم. روز حادثه به همراه خاله‌اش در پارکی در نزدیکی میدان اصلی شهر (میدان امام حسین) با هم دیدار کردیم. پری‌سیما می‌گفت «می خواهم با شوهرم تماس بگیرم تا به همراه خواهر شوهرهایم در اینجا حاضر شوند و به من ثابت کنند که با تو رابطه ای نداشته است.» خیلی با پری سیما حرف زدم تا به زندگی با همسرش ادامه بدهد. او گفت «بعد از اینکه شوهرم آمد و مطمئن شدم خبری نیست با وی خواهم رفت. حتی گفت« شب به خانه شما می‌آییم که همه سوء تفاهم ها بر طرف شود.» من هم به او گفتم « امشب ما مهمان داریم اما فردا ظهر ناهار درست می‌کنم با شوهرت به منزل ما بیایید.»

سیما تکرار می‌کند «من ازش خواستم به شوهرش بدبین نباشد و به زندگیش برگردد اما در همین لحظه خاله‌اش چند بار تذکر داد که پری سیما زودتر کارت را انجام بده، بریم. وقتی پرسیدم منظورت چیه از اینکه هربار تکرار می‌کنی کارش را انجام دهد؟ گفت: می‌خواهم زودتر حرف‌هایتان را تمام کنید تا برویم و درحالی که پری سیما با من حرف می‌زد، خاله اش بی‌تاب و بی‌قرار بود.

سیما ادامه می دهد: وقتی  عباس شوهر «پری‌سیما» به همراه ۳ خواهرش  بعد از یک ساعت آمدند، در فاصله‌ای دورتر از ما روی نیمکت نشستند. در همین حین زمانی که پری سیما با دو خواهر شوهرش داشت روبوسی و احوالپرسی می‌کرد، یکی از خواهرشوهرها و خاله‌ها مقابل دید مرا گرفتند و یک آن دیدم ماده‌ای به صورتم پاشیده شد که تمام صورتم سوخت و چشمانم را آتش زد. وقتی با دست صورتم را گرفتم و چرخیدم دوباره اسید را به پشتم پاشید، به طوری که تمام کمرم هم سوخت!

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

 

سیما می گوید: حدود ۷ الی ۸ دقیقه فریاد می زدم و از عباس و پری سیما کمک می‌خواستم اما چون سوختگی بود هیچ کس نزدیکم نمی‌شد کسی حتی دست به من نمی زد تمام لباس‌هایم ذوب شده بود. چشمانم، پوست بدنم و همه اعضا و جوارحم می سوخت تا اینکه عباس مرا در چادری پیچید و به بیمارستان رساند که در همان جا پلیس از او پرسید چه کسی اسید پاشیده و او همسرش را معرفی کرد. پلیس عباس را هم بازداشت کرد و همان شب مرا به بیمارستان طالقانی اهواز منتقل کردند.

چرا سیما به تهران منتقل شد

سیما دیگر به سختی می‌تواند نفس بکشد و صدایش به گوش نمی رسد. مجبور می‌شویم برای شنیدن حرف‌های او به صورتش نزدیک شویم تا صدای ضعیف و بی‌رمقش را بشنویم. در همین حین برادر بزرگترش داوود می گوید: سیما یک هفته در بیمارستان طالقانی اهواز بستری بود که هیچ نوع رسیدگی به خواهرم نکردند. با این که می‌گفتند بیمارستان سوانح و سوختگی اهواز مجهز به امکانات پیشرفته است اما به خاطر نبود امکانات و عدم رسیدگی پزشک و پرستار مجبور شدم با مسئولیت خود خواهرم را به تهران منتقل کنم.

داوود که از رسیدگی نکردن پرسنل و دریافت هزینه سنگین بیمارستان طالقانی اهواز ناراحت و عصبانی بود تاکید می‌کند: چشم چپ سیما در ابتدای ورود به بیمارستان اندکی بینایی داشت اما آنقدر تعلل کردند که احتمال آسیب‌دیدگی چشم وجود دارد. بیمارستان اهواز اجازه ترخیص بیمار را نمی‌داد و به همین خاطر هم هزینه ای بالغ بر ۴میلیون و ۶۸۰هزار تومان برای بستری از ما دریافت کردند و حتی با اینکه بیمه تامین اجتماعی هم داشتیم اما در هنگام پرداخت وجه آن را قبول نکردند که مجبور شدم از دوست و آشنا پولی برای ترخیص قرض بگیرم. انگار نمی‌خواستند سیما را از بیمارستان خارج کنیم و هربار سنگی جلوی پای ما می انداختند.

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

وضع مالی مناسبی نداریم!

سیما با ناراحتی صحبت‌های برادرش را قطع می‌کند می گوید:« ما وضع مالی مناسبی نداریم. مادرم سرطان معده و مری دارد. حتی هزینه های درمان سرطان مادرم را به سختی تهیه می‌کنیم». برادر سیما  از رسیدگی و مراقبت کادر درمانی بیمارستان فارابی تهران ابراز رضایت می‌کند و می‌گوید: حتی اگر خواهرم در این بیمارستان دو چشم خود را هم از دست دهد، بازهم از این بیمارستان و پرسنلش راضی و سپاسگزارم.

داود می‌گوید: در این بیمارستان خیلی به خواهرم رسیدگی می‌کنند به طوری که حتی برای تشکیل پرونده هم خود پرسنل اقدام کردند و اجازه ندادند ما به هیچ چیزی دست بزنیم. در حالی که در اهواز هر روز خواهرم را پیش متخصص چشم می‌بردم و با ریختن یک قطره می‌گفت ببرید فردا بیمار را بیاورید.

سیما گفته‌های برادرش را تایید می‎کند و توضیح می دهد: از وقتی به تهران آمدم حالم بهتر است. تاحدی که الان می‌توانم هاله و سایه‌ای از صورت شما (خطاب به خبرنگار) را ببینم در حالی که در بیمارستان اهواز اینطور نبود.

سیما که تمام تنش می سوزد و نمی تواند دیگر به همان حالت نشستن ادامه دهد از برادرش برای جابه جایی کمک می‌خواهد و در همان حال می گوید: تنها منبع درآمد خانواده ما کار برادرم در یک موسسه کرایه خودرو بوده و حالا هم از مردم برای درمان من پول قرض گرفته است. نمی‌دانم چطور باید از پس این هزینه های سنگین بستری و درمان بربیاییم!

از داوود می پرسیم چطور می خواهید هزینه های درمان سیما را تهیه کنید، پاسخ می دهد:مجبورم کلیه ام را بفروشم. یک پیکان هم که ابزار کار و تامین معاش خانواده است و یک خانه کلنگی در دهدشت داریم، می‌فروشیم تا خواهرم درمان شود.

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

پلیس در اظهاراتش اشتباه کرد/ با آبرویمان بازی شده است

برادر سیما تاکید می کند: من به سختی ذره ذره آبرو برای خود و خانواده ام جمع کردم، در حالی که اینها با این اتفاق تمام آبروی ما را تخریب کردند و حتی نیروهای انتظامی با اینکه از خواهر من بازجویی به عمل نیاورده بود در گفتگو با برخی رسانه ها اعلام کرده بود که خواهر من با همسر آن خانم رابطه داشته و او هم به قصد انتقام این کار را انجام داده است. در حالی که حتی اگر چنین گفته‌های نادرست هم صحت داشت بازهم حق خواهر من مجازات شخصی آنان نبود. این مملکت قانون و مقررات برای مجازات دارد و نباید مردم خود پس از قضاوت حکم را اجرا کنند.

ناهید خواهر سیما، این‌بار می‌گوید: رسانه‌ها و مردم شهر با آبروی ما بازی می‌کنند و ما از مقامات قضایی می‌خواهیم به این پرونده رسیدگی کنند تا در آینده زنان و دختران شهر ما امنیت اجتماعی داشته باشند، چون اگر قانون به این ماجرا رسیدگی نکند این رفتار در بین برخی زنان نیز نهادینه می‌شود و آنان نیز یاد می گیرند،  چون دریافته اند که با اسید پاشی مبارزه و مقابله نمی شود.

خواهر سیما نیز، خواستار اجرای اشد مجازات برای زن مجرم می‌شود و می پرسد؛ چرا دادسرا آنقدر زود و با قید وثیقه خاله مجرم را آزاد کرده است؟ وقتی در گذشته نیز سابقه اسید پاشی در این خانواده وجود داشته است و اگر با این رفتار اشتباه برخورد قانونی صورت نگیرد در بین سایر زنان کشور نیز رواج خواهد یافت.

سیمافشار (قربانی اسیدپاشی دهدشت)به تهران انتقال داده شد/اقدام عجیب برادر برای نجات جان خواهرش!+تصاویر

حرف‌های همه که تمام می شود، سیما گریه‌هایش شدت بیشتری می‌گیرد. خطاب به ما می‌گوید: «زیبایی چهره و چشم‌هایم، سرنوشت و آینده و جوانی‌ام را از من گرفتند و  من بی گناه قربانی یک سوءظن اشتباه و قضاوت نادرست شدم. خود زن به من گفت که همسرش را دیگر دوست ندارد خودم دیدم که از وقتی آمد با مرد دیگری تماس تلفنی داشت حتی بعد  از اسیدپاشی با یک فرد موتور سوار که در انتظارش بود، از صحنه دور شد».

در حال خداحافظی از خانواده سیما بودیم که صدایم کرد و دستم را گرفت و گفت مردم شهر با آبروی من بازی می‌کنند حالا با چه رویی به آن شهر برگردم. به همین خاطر باید بلایی که برسر من آورده بر سرش بیاورم و همانطور که زجر و عذابم داد من نیز باید عذاب کشیدنش را ببینم. حتی می خواهم خون هایی که تا این لحظه از بدن من خارج شده و دردهایی که در تن و بدنم حس کردم او نیز لمس کند.

خواهر سیما آخرین لحظه از نامزد سیما می گوید که بعد از این حادثه دیگر او را فراموش کرده و به بهانه کار و گرفتاری دیگر پاسخ تماس‌هایشان را نمی دهد و سیما هم برای رهاشدن از این درد و آبروریزی به خودکشی فکر می‌کند اما ای کاش سیما می دانست که برای ادامه زندگی نیازی به چهره زیبا و چشم نیست و خدایی هست که حکم اصلی را اجرا خواهد کرد و باید امیدش به خدا باشد.

 

 

منتشر شده در :2014/10/01 - 07:10|شناسه خبر: 677 758 بازدید
گزارش خطا:

اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:

صفحه ارسال خبر - یادداشت

ایمیل گروه خبری راه ملت: [email protected]

تماس مستقیم : 09120139712

نظرات

ارسال نظر جدید

  • آخرین اخبار

آخرین اخبار استان

حمایت می کنیم


ساخت انواع وبسایت
بالای صفحه