امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت : ۱۳:۵۰:۵۶

پایگاه خبری تحلیلی راه ملت
اولین و تنها رسانه کاملا دانشجویی استان کهگیلویه وبویراحمد

اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

تحلیلی بر قتل رومینا:

من به تو نیاموختم گرگ ها هم گاهی نقش عاشق را بازی می کنند

دخترم تو در پی محبت گم شده پدر به بهمن پناه بردی تصورش حتی آزارم می دهد همان لحظه…تا اشتزاک گذاشت.

راه ملت: سیده فاطمه بهرامیان

رومینا جان آرام بخواب دخترکم..دیگر قضاوت های ناجوانمردانه مان را نمی شنوی…نیستی بیینی چه قضاوت ها که نکردند! بعضی ها هشتک اعدام پدرت را زدند..همانهایی که تا دیروز هشتک نه به اعدام می زدند و اسلام را دین تحجر و خشونت می خواندند. بعضی ها هم می گفتند دختر ۱۳ ساله را چه به عشق…دختر هوسباز…من اما میدانم تو نه عاشق بودی و نه فاسد..تو به دنبال محبت و حمایت پدرانه می گشتی و آن را در نگاه فریبکار بهمن یافته ای…رومیناجان، قاتل تو فقط پدر داغدار و پشیمانت نیست..همه ما قاتل تو هستیم عزیزم ..قضاوت کردیم..آبرو بردیم..قاتل تو همسایه ایست که درِ گوش پدرت پچ پچ کرد.امان از درِ گوشی ها…قاتل تو خواهری است که علی الرغم شناخت عُرف و پیامدش، تو رو از آغوش خانواده بیرون کشید و چند روزی ماوا داد..من قاتل تو هستم جانم، منی که به تو نیاموختم مهارت های دفاع از خویشتن را، مغرور بودن و راسخ بودن را، من به تو نیاموختم نگاه بهمن و بهمن ها شاید فریبکارانه باشد.  

من به تو نیاموختم گرگ ها هم گاهی نقش عاشق را بازی می کنند….. قاتل تو منادیان و دست اندرکاران فرهنگ جامعه ان که از مهارت های فرزند پروری چیزی به پدر و مادرت نیاموختند و تعصب را ریشه کن نکردند.

باور کن جانم، قرآن تو را ریحانه خواند یعنی گُل، گلی زیبا و ارزشمند که مراقبت پدرانه و مادرانه می خواهد، عشق.. باران…تنفس می خواهد…قاتل تو اسلام نیست عزیزکم، قاتل تو همانهاییست که پیج های اینستایشان پر است از رقص شافل دخترکان خردسالشان، همانهایی که از دختر بودن فقط طنازی ساده لوحانه را یاد دختران خردسالشان داده اند…همانهایی که به نام آزادی، اسیرمان کردند..دخترم تو در پی محبت گم شده پدر به بهمن پناه بردی، تصورش حتی آزارم می دهد همان لحظه هایی که به شانه های مردانه بهمن اعتماد کردی تصویرت را برای پدرت به اشتراک گذاشت!! وای خدای من!!! پدر، پدری متعصب که دختر را غرور و ناموس خودش می داند، در محیطی کوچک و عرفی سخت قضاوتگر، چند روزی است که دخترش گم شده..شبانه هایش پراست از نگرانی ها و دلواپسی ها و صبحگاهش شرمگین از نگاه پرسشگر و گستاخ ما..و در پی نگرانی ها، تعصب.‌تعصب دخترم، تعصب باعث شد پدری که با داس خون دل میخورد و شب با یک بغل گندم به خانه برمی گشت این بار داس را بر گلوی دخترک عزیزش بفشارد.

بیچاره پدرت! خدا از دلش می داند و خودش، میدانی رومیناجان، پدرت بیمار بود عزیزم، در کنار رسیدگی به عنوان یک مجرم، به یک روانپزشک هم نیاز دارد، دخترم شاید باورش سخت باشد اما پدرت بعداز تو زنده است و چه فاصله بزرگیست بین زنده بودن و زندگی کردن، کسی چه می داند شاید طناب دار مجازات، پدرت را راحت کند از یک عمر پشیمانی..از مرگ‌تدریجی..از طنین صدای زجه هایت در گوش پدر…نمی دانم، حال پدر را خدا می داند و دلش..راستی رومینای عزیز، سلبریتی ها هم دست به قلم شدند، اینستا پر است از شعارهای قشنگشان…شدی تیتر یک روزنامه های زرد و بنفش..تو اما باور نکن دخترم..آرام بخواب..به بوقچی هایشان اعتمادی نیست..نه مرگ تو و نه هیچ کدام از دخترکان این سرزمین دغدغه شان نیست، اگر هم باشد مهم است مرد قاتل کیست؟..گاه قاتل را استاد می خوانند و گاه بابایی که با داس آمد..شرم بر من! حتی تکرار این تیتر وقیحانه بس ناپسند است و زشت… از تمام پدران سرزمینم عذر میخواهم..بابا؟ بابا که نه نسیم و خنکای کولر تابستان به دلش نشست و نه گرمای دل انگیر بخاری در روزهای سرد زمستانی، آخه او پدر است و نان آور و همیشه در حال دویدن….و قسم به دست های پینه بسته ات، بابا با نان، بابا با جان، بابا با عشق آمد…

منتشر شده در :2020/05/31 - 09:05|شناسه خبر: 50862 1037 بازدید
گزارش خطا:

اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:

صفحه ارسال خبر - یادداشت

ایمیل گروه خبری راه ملت: [email protected]

تماس مستقیم : 09120139712

نظرات

ارسال نظر جدید

  • آخرین اخبار

آخرین اخبار استان

حمایت می کنیم


ساخت انواع وبسایت
بالای صفحه