اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان راه ملت است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
بینندگان راه ملت می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
راه ملت: رحیمه بازدار، اینجا کهگیلویه بزرگ است با آن پیشینه ی عظیم تاریخی، با آن سرگذشت مردان و زنان دلیرش و تاریخ پر افتخارش،
با آن همه شکوهی که همه را روزی روزگاری مبهوت خود میکرد .
این جا همان جایی است که در صفحات تاریخ ایران به نام نامی بلادِ شاپور می شناسند و هنوز نشانه های آن تمدن باشکوه و عظیم در جای جای شهر ما باقی است.
به بافت قدیمی شهر بنگرید، به نشانه های باقی مانده بنگرید…
نام بزرگان تاریخ شهر و روستای های کهگیلویه را زمزمه کنید و افتخار کنید.
بگذارید افتخار کنیم ما که سال هاست افتخار کردن به شهرمان را به علت مصائبمان فراموش کرده ایم.
ما که سال هاست رنج محرومیت ها را به دوش کشیده ایم و از پا افتاده ایم.
ما که سال هاست، سیاستمداران مان کمر همت بسته اند که جان و جوانی و رویاهایمان به یغما برود
ما که آنقدر در این خاک درد کشیده ایم که نام خود را هم در میان مصیبت هایمان گم کرده ایم .
دریغا و افسوس که بر جداره این شهر، این یادگارِ تمدنی
ذره ای خبر از پیشرفت و گسترش و توسعه نیست.
در جدال میان شهر ها ما عقب تر از همه مانده ایم و همه جا گوی سبقت را از ما ربوده اند!
ما به خوابی عمیق فرو رفته بودیم. کسانی در این شهر بودند و هنوزم هستند که وقتی همه جا به رونق می رسید مردم را فریب دادند تا ما رویای زندگی بهتر را فراموش کنیم.
با آن وعده های مسخره و چندر غازی شان تمام آبروی شهرم را بردند.
استخدام پسر آن یکی در دم دستگاهی در فلان شهر ایران
سند اعتبارشان است!
این سند رسوایی شماست
نماینده ای که نمی داند نمایندگی چه معنایی دارد!
نماینده ای که نمی داند درد نان یعنی چه؟
نماینده ای که نمیداند درد خودکشی جوان و کودک شهرم یعنی چه؟
نماینده ای که نمیداند حقارت کارگری در شهرهای دیگر برای جوانان شهرم یعنی چه؟
نماینده ای که نمی داند کارگری زنان شهرم در زمین های شهر و استان دیگر یعنی چه؟
نماینده ای که حتی نمی داند در سرمای زمستان گاز نداشتن یعنی چه…؟؟؟
شهر ما عاری از هر رونقی است.
جاده ها خراب و وضعیت اقتصادی مردم روز به روز بد تر از دیروز شده است.
مغازه ها همان شکل و هیبت سال های جوانیِ زندگی پدران و مادران مان را دارند،
گویی زمان در اینجا متوقف شده است.
همه جا سال ۱۴۰۲ شمسی است اما اینجا هنوز دهه ی هفتاد است.
خبری از نام شهر ما در کشور نیست !
کسی نمی داند دهدشت کجای نقشه ی جغرافیای ایران ست؟
به وقت جلسات مجلس که میشود این نام بیشتر از قبل گم میشود.
کدامنماینده ی مان صدای رسای جوانان و نخبگان مان بود؟؟؟
می دانید فرزندان این استان در سپهر علمی ایران بارها و بارها درخشیده اند اما نالایقی نماینده گان وقت آن ها را آواره از خانه و کاشانه کرد.
ما را هیچ کجا نمی شناسند
همین است که درد هایمان به جای التیام، تکثیر میشود.
ما را نمی شناسند،
این را آن زمانی فهمیدم که در اردوی راهیان نور وقتی به دنبال اتوبوس دهدشت بودم و نام شهرم را می گفتم با تعجب می پرسیدند کجاا؟
این را آن زمانی فهمیدم که وقتی با افتخار از زیبایی های دیار مان گفتم
با تعجب نگاهم می کردند.
میگفتم دیار من زیباست می گفتند چرا کسی از آن جا نمی گوید؟
شهر مرا نمی شناسند
اینرا آن زمانی فهمیدم
که نخبگان دیارم را در دیگر شهر ها نشان میدادم و می گفتم ایشان همشهری ماست.
و دیگران به حیرت مانده بودند…
که اینهمه نخبه؟ اما وضعیت شهر آنچنان؟
ما را نمی شناسند این را آن زمانی فهمیدم که مجبور شدم بگویم دهدشت شهری در نزدیکی گچساران ، شهر غلام تاجگردون است….
یا حتی بدتر وقتی که گفتم شهرم نزدیک خوزستان ست نزدیک به بهبهان….
شهر ما را نمی شناسند این را آن زمانی فهمیدم که دیدم جوانان شهرم بیکار مانده اند و برای ذره ای نان راهی عسلویه و شهرهای بوشهر و هرمزگان و خوزستان شده اند…
و در آنجا روزی هزااار بااااار بابت غیر بومی بودن تحقیر شدند.
و دل نگرانِ مادران دیارم برای فرزندان شان که جبر زمانه آن ها را از دهدشت زیبایمان دور کرد.
شهر ما را نمیشناسند این را زمانی فهمیدم که در بیمارستانی در خوزستان کسی پرسید این دهدشت کجاست که همیشه نفرات اول آزمون استخدامی از آنجاهستند.
مگر خودتان بیمارستان ندارید؟؟
و مانده بودم چگونه بگویم که ما فقط یک بیمارستان داریم و مانده بودم چگونه بگویم با آن وسعت دارایی سهم ما این چنین اندک و حقیر است.
چه کسی می تواند صدای رسای مردم ما باشد؟
ما خسته ایم از تکرارِ آدم های تکراری و نابخرد.
آنهایی که هیچ کاری برایمان نکردند.
ما کسی را می خواهیم که راه و چاه را بلد باشد کسی که مدافع حق و حقوق ما باشد
کسی که بداند حقوق اولیه ی شهروندی ما چیست؟
کسی که بداند چگونه می تواند آگاهانه و به دور از نمایش ها در مجلس نقشی کلیدی داشته باشد.
کسی که از نخبگان این سرزمین است
کسی که از میان ما رشد کرده باشد ،
کسی که آشنا به محیط دانشگاه باشد کسی که در زمینه علمی حرفی برای گفتن داشته باشد.
نه آنان که رنگ دانشگاه و علم را به چشم ندیده اند….
ما این بار می خواهیم تمام گذشته ی سیاهمان را کنار بگذاریم
چرا که من صدای مردی را شنیده ام که از توسعه می گوید
مردی که پذیرای همه طوایف شهرم است.
مردی که سال ها در پایتخت ایران از افتخار های کهگیلویه بوده است
کسی که می داند زبان گفتمان را.
آنکه می دانم اگر نماینده مجلس باشد به جای سکوت های همیشگی
، صدایی به رسایی کوه های سربه فلک کشیده دارد
آنکه اعتبارش سند افتخاریست برای شهر و دیارم.
این بار نه به تکرار،
و آری به دکتر علی مژدهی
فرزند لایق کهگیلویه
او که امروز با آغوش باز پذیرای همه ی نقدهاست
او که زبان نسل جوان را می داند او که از آن نگاه های واپسگرایانه به دور است.
نه به تکرار و
آری به دکتر علی مژدهی
که در تمام سِمت هایش چنان درخشیده که به وجودشان افتخار کرده ایم.
اویی که می دانم در صداقت و راستی و پاکی و اخلاق الگویی است بی بدیل.
رای من رای به علی مژدهی،
او که آمده است تا محرومیت ها و نداری هایمان را بکاهد
او که دغدغه ی نسل جوان را می داند
او که آگاه است از رنج مردان و زنان کهگلیویه، او که شنوای درد های مردم است.
آرزومندم آگاهانه پای صندوق رای برویم
منتشر شده در :2024/02/28 - 05:02|شناسه خبر: 90212
508 بازدید
گزارش خطا: