امروز :پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ساعت : ۲۲:۳۰:۱۳

پایگاه خبری تحلیلی راه ملت
اولین و تنها رسانه کاملا دانشجویی استان کهگیلویه وبویراحمد

اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

قصه ی تکراری یک درد برای دختران یک ایل

این یادداشت صرفا برای اطلاع رسانی به مسئولان به خواب رفته این استان و کشور می باشد. امید است با توجه به حساسیت موضوع بالاخره اقدامی در این مورد صورت پذیرد.

راه ملت:

دوباره ” مرگ “
دوباره ” اشکِ سرد “
دوباره ” رنگِ غم “

این بار مدرسه نبود، درس نبود، صدای انشاء گفتن و خیس شدن دختر یک شهر نبود
” برف بود ” و قصه ی تکراری یک درد برای دختران یک ایل
” یخ بود ” و جاده ی هرروز یک آبادی
” سرد بود ” و زخم بود و یک درخت پوشیده از برف
” دختری بود ” و سورتِ سرمایِ دی و کودکی با آبنبات چوبی

راه بود و قصه ی آشنای میهمان چندساله ی این ایل و درد مبهمِ مسیر تکراری که ” گیجِ زمانه ” شد، کوهستان سفیدپوش بود و خانه های پر از حرف یک آبادی، شب بود و یک جاده ی یخ به انتهای نامعلوم.

” حرف از کتاب و خودکار و شوقِ آدم برفی نبود “

هوای مه آلود و گلوله های سرد برفی سایه ی ماه را شبیخون زد و سکوت شبانه ای را از آسمان یک شهر دزدید تا صدایِ هق هق یک کودک به بام آسمان رسانده شود و چشمانش شعله های یک آتش را نشان دهد که مادرش در آن مظلومانه دست و پا میزند و تصویر آینده را برایش به واقعیت نقاشی میکشد.
مادری که بجای امتحانات دیماه دوران مدرسه اش و شنیدن قصه های انتهای یک کتاب با همسالانش، امتحان بچه داری و مشق های سنگین یک زندگی و قصه ی پردردِ مرگ را تکرار میکرد.
مادری که مثل همیشه و به خاطر مادربودنش ساعتهای شب را بیدار بود اما بیداریِ دیشب برایش فرق داشت و ابتدای شب برایش معنای خاصی داشت، معنای مادر نبود، معنای یک ” بغض ” یک ” بن بست رسیدن ” بود، دیشب برایش معنای ” سرما ” نبود که برای گرمای خانه اش کبریت بکشد او برای روشن کردن فانوس روی قبرش کبریت کشید و برای نوشتن سنگ روی مزارش انگار گلوله های برف را سیاه میدید.
او خیلی زود به اشعار مولانا و حافظ و به بیت سنگین ” در این سرای بی کسی….هوشنگ ابتهاج ” دلسرد شد و لای کتابش را به لالایی مادر برای فرزندش به گهواره داد.
مادری که خوابهای صبحگاهی یک شهر و یک ایل را در کابوسهای ” آتش ” میدید.
خوابی بود که ضجه های مادر و فرزند و یک نفس از ایل، سکوتش را بهم نمیزد و برای سرازیر شدن واژه های تسلیت قلم مظلومانه ی تاریخ را لرزانید.
مادری که دوباره برای این شهر قصه سرود و دوباره با لرزش دستانش برای مسئول این شهر نوشت برای مسئولان کشور با بی زبانی سخن گفت و از درد نوشت و برای این آسیب با تکه شمعی مزارش را رنگ کرد.
اما برای از درد سخن گفتن و از درد نشیندن هیچ کس صدایش را گوش نکرد و در خواب غفلت زخم ها و دردها و اشک های مادری را نشنید،

تسلیت به یک ایل و یک شهر و یک خانواده و یک عمه که مظلومانه سخت سیاه دید طالع یک فرزند را ……..

تسلیت به شهر و به ایلم
روحت شاد و یادت گرامی

دردنوشته از طاهر پوریانی نیا

منتشر شده در :2020/01/13 - 11:01|شناسه خبر: 44743 889 بازدید
گزارش خطا:

اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:

صفحه ارسال خبر - یادداشت

ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir

تماس مستقیم : 09120139712

نظرات

ارسال نظر جدید

  • آخرین اخبار

آخرین اخبار استان

حمایت می کنیم


ساخت انواع وبسایت
بالای صفحه