این یادداشت صرفا برای اطلاع رسانی به مسئولان به خواب رفته این استان و کشور می باشد. امید است با توجه به حساسیت موضوع بالاخره اقدامی در این مورد صورت پذیرد.
راه ملت:
دوباره ” مرگ “
دوباره ” اشکِ سرد “
دوباره ” رنگِ غم “
این بار مدرسه نبود، درس نبود، صدای انشاء گفتن و خیس شدن دختر یک شهر نبود
” برف بود ” و قصه ی تکراری یک درد برای دختران یک ایل
” یخ بود ” و جاده ی هرروز یک آبادی
” سرد بود ” و زخم بود و یک درخت پوشیده از برف
” دختری بود ” و سورتِ سرمایِ دی و کودکی با آبنبات چوبی
راه بود و قصه ی آشنای میهمان چندساله ی این ایل و درد مبهمِ مسیر تکراری که ” گیجِ زمانه ” شد، کوهستان سفیدپوش بود و خانه های پر از حرف یک آبادی، شب بود و یک جاده ی یخ به انتهای نامعلوم.
” حرف از کتاب و خودکار و شوقِ آدم برفی نبود “
هوای مه آلود و گلوله های سرد برفی سایه ی ماه را شبیخون زد و سکوت شبانه ای را از آسمان یک شهر دزدید تا صدایِ هق هق یک کودک به بام آسمان رسانده شود و چشمانش شعله های یک آتش را نشان دهد که مادرش در آن مظلومانه دست و پا میزند و تصویر آینده را برایش به واقعیت نقاشی میکشد.
مادری که بجای امتحانات دیماه دوران مدرسه اش و شنیدن قصه های انتهای یک کتاب با همسالانش، امتحان بچه داری و مشق های سنگین یک زندگی و قصه ی پردردِ مرگ را تکرار میکرد.
مادری که مثل همیشه و به خاطر مادربودنش ساعتهای شب را بیدار بود اما بیداریِ دیشب برایش فرق داشت و ابتدای شب برایش معنای خاصی داشت، معنای مادر نبود، معنای یک ” بغض ” یک ” بن بست رسیدن ” بود، دیشب برایش معنای ” سرما ” نبود که برای گرمای خانه اش کبریت بکشد او برای روشن کردن فانوس روی قبرش کبریت کشید و برای نوشتن سنگ روی مزارش انگار گلوله های برف را سیاه میدید.
او خیلی زود به اشعار مولانا و حافظ و به بیت سنگین ” در این سرای بی کسی….هوشنگ ابتهاج ” دلسرد شد و لای کتابش را به لالایی مادر برای فرزندش به گهواره داد.
مادری که خوابهای صبحگاهی یک شهر و یک ایل را در کابوسهای ” آتش ” میدید.
خوابی بود که ضجه های مادر و فرزند و یک نفس از ایل، سکوتش را بهم نمیزد و برای سرازیر شدن واژه های تسلیت قلم مظلومانه ی تاریخ را لرزانید.
مادری که دوباره برای این شهر قصه سرود و دوباره با لرزش دستانش برای مسئول این شهر نوشت برای مسئولان کشور با بی زبانی سخن گفت و از درد نوشت و برای این آسیب با تکه شمعی مزارش را رنگ کرد.
اما برای از درد سخن گفتن و از درد نشیندن هیچ کس صدایش را گوش نکرد و در خواب غفلت زخم ها و دردها و اشک های مادری را نشنید،
تسلیت به یک ایل و یک شهر و یک خانواده و یک عمه که مظلومانه سخت سیاه دید طالع یک فرزند را ……..
تسلیت به شهر و به ایلم
روحت شاد و یادت گرامی
دردنوشته از طاهر پوریانی نیا
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712