امروز :جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت : ۰۸:۰۳:۳۳

پایگاه خبری تحلیلی راه ملت
اولین و تنها رسانه کاملا دانشجویی استان کهگیلویه وبویراحمد

اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

《دست های بهشتی》 گروه های جهادی در مرزهای فقر/ قلب هایی که امید هدیه می دهند

در دنیای امروز هرکسی به فکر گذران زندگی است اما در این بین کسانی هستند که تنها آرزویشان نشاندن لبخند بر لب های دخترک روستایی در دوردست ها است.

 

راه ملت: اینجا یک روستای بکر، زیبا و دور دست است؛ نامش《موگر》و شهرتش مدیون دلیر مردی است که سال ها در خاک خفته اما روحش با مردمانش زندگی می کند؛ مسیر موگر مثل بهشت جهان سوم است جاده ای نیست و پلی دیده نمی شود و تنها با “گر گر” یا همان تله کابین مرگ باید از مسیر رودخانه زیبا و وحشی بگذری تا بتوانی سرسبزی موگر را لمس کنی؛

《شهید هدایت الله طیب》خاص ترین فرزند موگر است که در این دیار به خاک سپرده شده اما حتی آوازه آن نخبه شهید سرنوشت موگر را تغییر نداد.

در این بین بچه های تیم جهادی شهید طیب آستین همت را بالا زده و با قلب های لبریز از عشق راهی مناطقی دورافتاده تر از موگر می شوند تا شاید لبخندی بر لب و امیدی در دلی بنشانند.

کهگیلویه و بویراحمد علی رغم نام با مسمایی که به یدک می کشد میراث دار محرومیت نیز هست و جای جای آن زخم های پینه بسته ای سرباز کرده که شاید برای مرهم گذاشتن بر روی آنها سال ها به زمان نیاز باشد.

اما همین محرومیت ها همت های پولادین را در خود پرورش داده که چون فرهاد بیستون ها می کنند تا دل شیرین ها را به دست آورند البته شیرین، فرهاد تنها یک نفر بود اما فرهادهای این دیار برای رفع غم هزاران کودک کمر همت می بندند.

گروه جهادی شهید هدایت الله طیب دانشگاه پیام نور دهدشت یکی از هزاران گروه های جهادی دانشجویی در سطح کشور است که تعدادی از جوان های خوش ذوق و با همت بلند را به دور هم جمع کرده تا شاید گرهی از مشکلات محرومی حل شود.

در این گروه جهادی هر کسی بنا به تخصص و مهارتی که دارد فعالیت هایی انجام می دهد به عنوان مثال پس از حضور در روستاها به تیم های چند نفره تقسیم شده و دختران هنرهای دستی، مسائل علمی و نقاشی را به کودکان می آموزند و مردان نیز سربند یا زهرا (س) بسته و به ساخت خانه و تعمیر مدرسه مشغول می شوند.

اینها تنها بخش کوچکی از خدمات گروه های جهادی در مناطق روستایی است اما مهندسی همین فعالیت کوچک گاهاً روزها زمان می برد از انتخاب محروم ترین روستاها تا تعیین چند روز اقامت افراد در این مناطق هرکدامشان با برنامه ریزی دقیق و از پیش تعیین شده انجام می شود.

علی یکی از بچه های گروه است که از لحاظ جثه از همه کوچک تر است اما با همین قدکوتاه فکرهای بزرگی در سر دارد؛ اعضای گروه وقتی در منطقه ای حضور پیدا می کنند به فکر تامین نیازهای اولیه مردم هستند اما علی به دنبال توسعه است، باقر همیشه به او می گوید سنگ بزرگ نشانه نزدن هست ولی علی می گوید ما از هنگ شهید هدایت الله طیب هستیم بزرگ مردی که قلب فلوریدا و تکنولوژی را رها کرد تا در جبهه حق و باطل جانش را نثار آزادی و پیروان عدالت کند.
علی همیشه می گوید که شهید طیب دانا بود که فلوریدا را رها کرد چون اگر امثال شهید طیب منفعت شخصی را به منفعت جمعی ترجیح می دادند اکنون ایرانی وجود نداشت تا ما به فکر آبادانی اش باشیم پس در کنار کارهای کوچک باید به فکر کارهای بزرگ بود.

مقصد امروز این “تور جهادی” یکی از روستاهای محروم شهرستان کهگیلویه است که به قول سهراب ” مردم بالادست چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان
گاوهاشان شیر افشان باد
من ندیدم ده شان
بی گمان پای چپرهاشان جای پای خداست….”

وارد روستا که میشوی گمان می کنی تا به حال رنگ مسئولی به خود ندیده اند فاقد طرح هادی، روشنایی، آب این سرچشمه حیات و…کودکانشان به بچه های گروه جهادی با تعجب خیره می شوند و شاید با چشم های معصومشان منتظر رخ دادن اتفاق نابی هستند.

بچه های گروه با لبخند، استقبال مردم روستا را پاسخ می دهند و پوشش ساده و صمیمی آنها مردم ده را به یاد فرماندهان مهربان و خاکی جنگی همچون باکری می اندازد.

غضنفر آقا کدخدای ده است بچه ها را به خانه اش دعوت می کند و زبان به گلایه از مسئولان می گشاید که آنها را در طوفان ها رها کرده و فقط در هنگامه انتخابات آهنگ سفر به این منطقه دور افتاده را می کنند و پس از پیروزی چند سالی مردم ده را رها کرده و روز از نو، روزی از نو؛

او وقتی می شنود که قرار است چه خدماتی آن هم به صورت رایگان به آنها ارائه شود اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید خدا را شکر که سربازان خمینی در گهواره بودند وگرنه مردمم رنگ شادی را حتی در رویا هم نمی دیدند.

صبح زود غضنفر آقا، الیاس را به عنوان هادی با گروه همراه کرد و بچه ها یکی یکی درب خانه ها را می زدند و متناسب با سن و سال کودکان هدایای مختلف از لوازم التحریر گرفته تا پوشاک به آنها هدیه می دادند و علی، سعید و مرتضی نیز مشغول مرمت سقف مدرسه تک کلاسه روستا شدند؛

دختران گروه نیز زنان محلی را با جعبه کمک های اولیه و شیوه مداوای یک فرد آسیب دیده از سانحه آشنا می کردند؛ مریم و نرگس نیز بچه ها را به دور خود جمع کرده بودند و مسابقه نقاشی و شعرخوانی برگزار کردند.

یکی رنگ آمیزی مدرسه را بر عهده گرفته دیگری در حال ساخت خانه برای پیرمرد نابینای روستایی است اما علی پسرکی را به گوشه ای برده و از کیهان نوردی و الکترونیک پرواز برایش سخن می گوید؛

به قول خودش بودن در راه شهید طیب علاوه بر جسارت، ذکاوت نیز می طلبد.

اگر تا دیروز جز رنگ خاکستری و طلایی گندمزار رنگ دیگری در روستا مشاهده نمی شد امروز صدای خنده های مردم ده به آسمان می رفت و این چند جوان رنگ شادی را به آنها هدیه داده بودند و مردم ده خوشحال از اینکه هنوز فراموش نشده اند.

گروه بعد از چند روزی که در ده اتراق کرده بودند باز آهنگ سفر به خانه های خود را کرده و پس از چند روزی استراحت و تجدید قوا سفر دیگری را روا می دانستند.

روز خداحافظی از مردم ده فرا رسید هرکسی سوغاتی برای بچه ها آورده بود؛ ارشد گروه و سایر بچه ها از پذیرش این هدایا خودداری کردند اما علی نتوانست هدیه کوچک جعفر را نپذیرد چون می دانست نگرفتن آن هدیه یعنی شکستن دل جعفر و علی این را نمی خواست؛ جعفر به علی گفته بود دوست دارد در آینده فضانورد شود و روزی پرچم صلح را بر فراز یکی از سیاره ها به اهتزاز درآورد و کاردستی که برای علی درست کرده شبیه یک فضانورد بود.

در تمام طول مسیر تا دهدشت علی چشم از کاردستی جعفر برنمی داشت و با خود زمزمه می کرد اون نیز می تواند یک هدایت الله طیب شود.

صدای تق تق مینی بوس و دود زیادی که از آن خارج می شد و خستگی ساعت ها تلاش این گروه را از مسیری که انتخاب کرده بودند باز نمی داشت و هرکسی در حد توان هر کمکی که می توانست را جمع آوری می کرد تا به مقصد بعدی که می رسند دل های بیشتری را شاد کنند و آرزوی خیلی از آنها مثل نرگس این بود که کاش آنقدر پولدار بودم که برای گل صنم ویلچر برقی بخرم و برای خاتون یک چادر رنگی، کتابی برای ابریشم و….

علی نیز آنقدر در فکر بود که متوجه گذشت زمان نشد و به یک باره خود را در جلوی در خانه دید با بچه های تیم خداحافظی کرد و تمام طول شب به آرزوهای جعفر فکر می کرد آیا می شود جعفر هم روزی به رویاهایش برسد…

تقدیم به روح مطهر همه شهدا آنانی که با ایثار خون خود آزادی و امنیت را به کشور عزیزمان ایران اهداء کردند و تبلور حضورشان و عطر شمیم ایثارشان در فضای کشور طنین انداز است.

گزارش از سیده زهرا موسوی اصل

منتشر شده در :2020/06/04 - 09:06|شناسه خبر: 51220 925 بازدید
گزارش خطا:

اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:

صفحه ارسال خبر - یادداشت

ایمیل گروه خبری راه ملت: [email protected]

تماس مستقیم : 09120139712

نظرات

ارسال نظر جدید

  • آخرین اخبار

آخرین اخبار استان

حمایت می کنیم


ساخت انواع وبسایت
بالای صفحه