در بسیاری از مناطق، مردم هنوز در تصمیمگیریها و برنامهریزیها جایی ندارند. آنها صرفاً ساکن منطقه به حساب میآیند، نه ذینفع. قوانین حفاظتی از بالا دیکته میشود.
به گزارش راه ملت؛ امید سجادیان تسهیل گر و دبیر تشکل نهضت سبز زاگرس در مقاله ای آورده است:
مشارکت حق مردم است، نه امتیاز
در طول سالهای اخیر، حفاظت از مناطق تحت مدیریت محیطزیست و منابعطبیعی با واژه زیبای «مشارکت» تزئین شده است. براساس حفاظت مشارکتی مردم محلی نهتنها مخاطب، بلکه بازیگر اصلی حفاظت هستند و این نوع حفاظت بین مردم، نهادهای دولتی و منابعطبیعی همافزایی ایجاد میکند. اما آنچه در واقعیت دیده میشود بیشتر ضد مشارکت است، تا مشارکت. دفاتر مشارکت در سازمانها بهویژه سازمان حفاظت محیطزیست و ادارهکل منابعطبیعی استانها، در ظاهر وظیفه آموزش، تسهیلگری و جلب مشارکت جوامع محلی را برعهده دارند. اما آنچه در میدان عمل اتفاق میافتد، چیزی است شبیه اجرای برنامههای نمادین، آموزشهای کلیشهای و مشارکتی نمایشی. درنتیجه، شاهد بیگانگی مردم با فرایند حفاظت و حتی تقابل با آن هستیم و فاصله معناداری بین دولت با فعالان و گروههایی که در حوزههای مختلف تخصصی کار میکنند، شکل گرفته است.
در روزهایی که سرزمین ما با بحرانهای پیچیده و چندلایهای چون جنگ، تغییراقلیم، آتشسوزی جنگلها، کاهش منابع آب و بیثباتیهای اجتماعی دستبهگریبان است، نقش مردم بیش از هر زمان دیگری برجسته شده است.
در جغرافیای ناپایدار و شکنندهای چون زاگرس، مردم نه یک عنصر فرعی، بلکه ستون اصلی امنیت سرزمینیاند. وقتی مشارکت و حس تعلق از جوامع محلی گرفته شود، هرچقدر هم سازوکارهای علمی و رسمی تقویت شود، نتیجهای جز بیتفاوتی، تخریب و نهایتاً فروپاشی ساختارهای حفاظتی نخواهد داشت.
یکی از کانونهای اصلی مشارکت، بهرهگیری از رویه «حفاظت مشارکتی» در حفاظت از محیطزیست است؛ الگویی که نه براساس دستور و نظارت از بالا، بلکه با اتکا به دانش محلی، تجربه زیسته و قدرت بسیج اجتماعی عمل میکند. تجربههای موفق حفاظت مشارکتی از جنگلها، مراتع و منابع آبی در نقاط مختلف کشور نشان دادهاند تنها زمانی که مردم در تصمیمگیری، پایش و اقدام نقش فعال داشته باشند، میتوان انتظار پایداری واقعی داشت.
نادیدهگرفتن مردم در فرایند برنامهریزی و توسعه مناطق، همچون قطع کردن ریشههای درختی است که به بار نشسته است. سرزمینی که مردمش کنشگر نباشند، حتی با پیشرفتهترین تجهیزات هم، دیر یا زود، به مرز فرسایش و زوال میرسد.
نادیدهگرفتن مردم، نادیدهگرفتن حفاظت است
در بسیاری از مناطق، مردم هنوز در تصمیمگیریها و برنامهریزیها جایی ندارند. آنها صرفاً ساکن منطقه به حساب میآیند، نه ذینفع. قوانین حفاظتی از بالا دیکته میشود. طرحها، بدون شناخت معیشت، فرهنگ، روابط اجتماعی و اقتصاد محلی نوشته میشوند و مشارکت، تنها به چند نشست آموزشی و توزیع بروشور تقلیل یافته است. این درحالیاست که مردم محلی، نهتنها ساکنان منطقهاند، بلکه ساکن حافظه تاریخی آن سرزمین نیز هستند. چگونه میتوان انتظار داشت مردم با برنامههایی همراهی کنند که آنها را نادیده گرفته، آنهم در وضعیتی که این برنامهها درباره منابعی است که با معیشت، امنیت و هویت این مردم گره خورده است؟
بحران منابع، کمبود نیرو و تناقضهای ساختاری
در بسیاری از مناطق حفاظتشده با کمبود شدید نیروی محیطبان مواجهایم. محیطبانهای ما در مقایسه با استانداردهای جهانی، نهتنها از نظر تعداد، بلکه از نظر تجهیزات، آموزش و پشتیبانی نیز در وضعیت نگرانکنندهای قرار دارند. سلاحهای مجاز و غیرمجاز، معیشت شکننده، بهرهبرداریهای ناپایدار و گاه بیاعتمادی مردم به دولت، زنجیرهای از تهدیدهای درهمتنیده را شکل داده است. زخمیشدن و شهادت محیطبانان بخشی از این زنجیره است. قوانین بازدارنده نیست.
در چنین شرایطی نقش برنامههای مشارکتی بیش از هر زمان دیگری حیاتی است. اما آیا دفاتر مشارکتهای مردمی در استانها در جایگاه واقعی خود قرار دارند؟ متأسفانه در استانها، بسیاری از این دفاتر به مجری برنامههای نمادین پاکسازی و آموزشهای تکراری تبدیل شدهاند؛ آموزشهایی که اغلب نه مبتنیبر شناخت منطقهاند، نه گفتوگومحور و نه مشارکتآفرین. همراهی مردم، بدون آگاهی از حقوقشان و بدون سهمبردن از مدیریت، مشارکت نیست بلکه ابزاری برای رزومه پر کردن و عملکرد ادارات کل است.
گونهها بیصدا شکار میشوند
در یک ماه اخیر گونههایی، چون خرس قهوهای و کاراکال، در مناطق حفاظتشده برخی استانها شکار شدهاند. انگیزه شکار نه تهیه گوشت بود و نه کسب سود. در اغلب موارد شکار غیرقانونی از روی بیاطلاعی، بیتفاوتی، حفاظت از سرمایه مانند باغ و… یا تفریح انجام میشود. بهاینترتیب، گونههایی که نماد طبیعت این سرزمین هستند، بدون صدا و بیدفاع، یکی پس از دیگری از بین میروند و این، یعنی شکست سیاستهای مشارکتی.
اگر مردم مطلع نباشند که حیات گونهها با امنیت زیستی و حتی اقتصاد منطقهشان درهمتنیده است، اگر احساس تعلق خاطر به طبیعت اطرافشان نداشته باشند و تنها با رویکرد سلبی دولت مواجه شوند، راهی برای حفاظت پایدار باقی نمیماند.
زمان بازنگری فرارسیده است
با آغاز به کار دولت جدید، برخی امیدها نسبت به تحول در رویکردهای مشارکتی شکل گرفت. همچنین، انتصابات خیلی خوبی در سطح ملی سازمانهای متولی طبیعت صورت گرفت؛ اما آنچه اهمیت دارد، تغییر در تفکر و ساختار است، نه صرفاً مدیران. بهعلاوه، این تغییرات باید سلسلهمراتبی در استانها، ساختار ادارات کل و معاونتهای مختلف نیز تسری پیدا میکرد. دفاتر مشارکت استانها و سیاستهای ادارات کل باید از اجرای برنامههای سطحی فاصله بگیرند و به نهادهایی برای تسهیل گفتوگو، توانمندسازی جوامع محلی و جلب اعتماد متقابل بدل شوند؛ زیرا حفاظت اگر با مردم نباشد، در برابر مردم خواهد بود.
مشارکت در امر حفاظت با جلسات بیخروجی بهدست نمیآید. چه بخواهیم، چه نخواهیم، در هر ساختاری برخی ذینفع و برخی به حاشیه رانده میشوند. اما روندی که در برخی استانها مشاهده میشود، تلاش دفاتر مشارکت برای ایجاد ساختار موازی، دور زدن ساختارهای مردمی و فعالین و جایگزینی آنها با گروههای وابسته و بیاثر، که تنها برای جذب منابع مالی ظاهر میشوند، زنگ خطری جدی برای مفهوم مشارکت مردمی است. این اقدامات نهتنها به شکاف میان مردم و نهادهای حفاظت دامن میزند، بلکه زمینه بیاعتمادی و دلزدگی فعالان محلی را فراهم میآورد. متأسفانه تا انتقادی صورت میگیرد، تمامی ارکان ادارات کل و حتی شهرستان بسیج میشوند تا انتقادکننده را از صحنه روزگار حذف کنند. گویی فراموش کردهاند که فعالین نماینده و برآمده از ساختارهای مردمی هستند.
اگر دفاتر مشارکت، بهجای تسهیلگری، به تصاحبکننده صحنه بدل شوند، اگر مشارکت مردمی را در نقشهای فرعی و تشریفاتی تقلیل دهند و اگر تشکلهای مطالبهگر و منتقد را طرد یا حذف کنند، مشارکت واقعی به امری نمایشی و بیاثر تبدیل میشود. امروز نیاز است هم نهادهای دولتی جایگاه واقعی تشکلها را به رسمیت بشناسند و هم خود تشکلها نقش همه ذینفعان را، از زنان و جوانان گرفته تا دامداران و کشاورزان، سازمانهای دولتی و هر کسی که در فرایند تصمیمگیری و اجرا تأثیر میپذیرد یا تأثیر میگذارد، جدی بگیرند.
از سوی دیگر، نهادهای دولتی باید بپذیرند که مردم و ساختار مردمی تشکلها بازیگر اصلیاند، نه سیاهیلشکر برنامهها. هر جا که تشکلها بهدرستی مطالبهگری کردهاند و نگاه انتقادی به تصمیمات سازمانی داشتهاند، نباید حذف و تضعیف یا نادیده گرفته شوند. آنچه در برخی مناطق رخداده، تلاش برای به حاشیه راندن تشکلهای منتقد از طریق جایگزینسازی ساختارهای وابسته به سازمانها است.
حفاظت مشارکتی، با گفتوگوی واقعی آغاز میشود؛ با پذیرش تضارب آرا، نه همصدایی فرمایشی. اگر قرار باشد هر مطالبهای تهدید تلقی شود و هر نقدی با برچسبزنی پاسخ گیرد، مشارکت واقعی قربانی سیاستهای نمایشی میشود.
امروز تشکلهای مردمی وظیفهای دوچندان دارند. آنها باید مطالبهگر باشند، الگوهای مشارکتی مؤثر ارائه دهند، ناظر بر عملکرد دولت باشند و فضای گفتوگو میان مردم و مسئولان را تقویت کنند. شاید هنوز دیر نشده باشد، اگر بپذیریم که مشارکت، نه امتیاز، که حق جوامع محلی است. مشارکت مردمی فرصتی برای بازسازی اعتماد است، نه ابزاری برای مهار انتقاد. اگر قرار است مشارکت مردمی بهشکلی معنادار بازگردد، باید تضاد میان ظاهر و باطن آن را به رسمیت شناخت و از بازتولید ساختارهای بیمحتوا پرهیز کرد. مشارکت یعنی تقسیم قدرت، تقسیم دانش و تقسیم منابع، نه یک نمایش اداری و نه یک ژست رسانهای.
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712