من از کسانی هستم که کمتر با آقای هاشمی رفت و آمد حضوری داشته ام. یکی از آن موارد نادر البته در تاریخ فرهنگ کشور مهم بود. بحث تهاجم فرهنگی در سال های ۷۰ و ۷۱ از سوی رهبری انقلاب که سال های اولیه ی رهبری خود را سپری می کردند، مطرح شده بود. خیلی جدی هم تعقیب می شد. مخاطب آن عملا وزارت ارشاد شده بود. صدا وسیما و موسساتی مثل سازمان تبلیغات و حوزه های علمیه و آموزش و پرورش و وزارت علوم و دیگران که در فرهنگ سازی موثر بودند، مثل وضعیت کنونی از فشار به دور بودند و همه، هجمه ها را به طرف وزارت ارشاد سوق می دادند.
دلیل اصلی اینکه نگرانی رهبری معظم پس از دو دهه، علیرغم تذکرات مستمر ایشان و حضور همه ی گرایش ها در وزارت ارشاد، همچنان باقی است همین برخورد سیاسی با این نظرات بوده است. اگر در همان اول همه می پذیرفتند که به جای بهره برداری سیاسی از مقوله تهاجم فرهنگی، به آن به صورت جدی و ریشه ای برخورد کنند، این نگرانی در بیست ساله گذشته همچنان مساله ی اول در حوزه فرهنگ نبود. در آن زمان نیز غیر از آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود، بقیه به جای بررسی و ریشه یابی و ارایه ی راه حل های قابل اجرا، به صدور بیانیه های حمایتی پرداختند.
آقای خاتمی مساله را جدی گرفت. وارد بحث شد. بخش هایی را که مصداق تهاجم فرهنگی معرفی می شد، به عنوان مصداق تهاجم قبول نداشت. بعد از جنگ بود و اعتقاد داشت معنا ندارد فضای بعد از جنگ، بسته تر از فضای فرهنگی دوران جنگ باشد. بحث ها بالا گرفت. چندین جلسه شورای عالی امنیت به این موضوع اختصاص یافت که بعضا این جلسات در حضور رهبری تشکیل می شد.
آقای خاتمی نهایتا به این نتیجه رسید که از حرف هایش تنازل نکند. آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود، از این بحث خودش را کنار کشیده بود. معتقد بود که باید همه ی نیروی خودش را بر اقتصاد بگذارد و دولت سازندگی را اداره کند و رسما اعلام میکرد که حوزه ی فرهنگ اولویت ایشان نیست و در ماجرای این اختلافات علاقمند نبود که درگیر این مسایل برای دفاع از وزارت ارشاد شود.
آقای خاتمی در این میان اصرار بر استعفا گرفت. بارها این را اعلام می کرد. در بین این بی تفاوتی آقای هاشمی نسبت به سرنوشت وزیر ارشاد و اصرار مستمر آقای خاتمی به استعفا بعد از چهارده سال وزارت، کسان زیادی واسطه می شدند تا آقای خاتمی از اصرار بر استعفا دست بردارد.
من در آن دوران معاون بین الملل وزارت ارشاد بودم. همه ی معاونین آقای خاتمی هم اصرار داشتند که نظرات آقای خاتمی مقبول افتد و ادامه ی کار با پذیرش شرایط آقای خاتمی ادامه پیدا کند. عملا این کار به خاطر اینکه طرف دیگر نظر منسوبین رهبری انقلاب بود، به راحتی عملی نبود. نهایتا معاونان وزارت ارشاد تصمیم گرفتند که مستقیما از آقای هاشمی رفسنجانی کمک بگیرند تا استعفای اقای خاتمی را نپذیرد. به همین دلیل تقاضای وقت از آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت کردیم.
چند روزی گذشت تا اینکه یک روز از دفتر آقای هاشمی تماس گرفتند و برای من وقت گذاشتند که همان روز به دیدار آیت الله بروم. من آن روز با عجله به دیدار آقای هاشمی رفتم. مفصل مسایل آقای خاتمی و نظرات ایشان را توضیح دادم. آقای هاشمی بیشتر گوش می داد.
بعد از تبیین مفصل دیدگاه آقای خاتمی، آقای هاشمی در مورد این که آقای خاتمی باید بماند و مسایل فرهنگی هم با وزارت ایشان حل و فصل شود صحبت کردند. و البته اشاره داشتند که ایشان باید کوتاه بیاید و بی سروصدا کارش را انجام دهد.
من از ایشان خواستم که استعفای آقای خاتمی را نپذیرد. ایشان هم از من خواست که با آقای خاتمی را راضی کنم که استعفایش را پس بگیرد و در وزارت ارشاد کارش را ادامه دهد. بعد از دیدار در حال خدا حافظی از اطرافیان، اصلا متوجه لبخند ملیح آنان نشدم.
با عجله آمدم ورارت ارشاد و قراری با آقای خاتمی و دوستان معاون گذاشتم. خنده ی دوستان دیگر ملیح نبود. گفتند امروز حکم آقای علی لاریجانی را برای وزارت ارشاد زده اند. سیاست است دیگر. تا مدت ها آن روز در بین دوستان رسما روز سر کاری و یا اسکولی من نام گرفت.
منتشر شده در :2014/09/19 - 07:09|شناسه خبر: 30
950 بازدید
گزارش خطا: