ولی دهدشت بوده و بن بستش و بن بستش و بن بستش، اسیری است که اولا از طریق راهها و جادهها بن بست شده است، شهری است که از هر راهی واردش شدی از همان راه باید خارج شوی زیرا که هیچ گونه کمربندی در راههای زمینی ندارد و راههای دیگر از قبیل ره آهن و راه ابی و خط هوایی شوخی بیش نخواهد بود.
راه ملت:
حمید آبروشن
آنچنان از کهگیلویه و دهدشت نوشتن سخت مینماید که بغض و کینه و استرس دست افکار را میفشارد. انچنان محرومیتهای عمیق، عصبیتهای فکری تولید میکند که امکان راحت نوشتن و دور از احساس را تحت تاثیر میگذارد.
گهواره به خاکستر نشستهای که حتی نمیتواند فرزندانش را هم به ارامی بخواباند.
شهری که براحتی معنای جمعههای غم انگیز را باز تولید و زندگی میکند. جمعههایی که همیشه در کمبودها بخواب میرود و صبح را با یورش بیرمق تاکسیهای نارنجی آغاز میکند.
دیار مظلومی که از فروشگاههای زنجیرهای مفتخر به حضور چند سوپر مارکت است و در میان تفرجگاههای مجلل از پارک جنگلی بهره میبرد، جایی که محل دود کردن سیگارهای امید جوانانی است که در تقابل با آرزوهایشان محکوم ماندهاند.
شهرستانی است که توان نگه داشتن فرزندانش را ندارد و اندکی بیش از آن باید به جبر ترکش گفت.
در استان کهکیلویه و بویراحمد هرچند شهرستانهای دیگری هستند ولی یاسوج بوده و طبیعت زیبا و منابع سرمایههایش، مرکز استان بودنش (و البته اتفاق نیکویی است)، شهرستان دنا و طبیعت سرمایه زایی که دارد، دوگنبدان است و نعمت نفت و گازاش هرچند آنچنان که شایسته است به آن بهره نرسانده ولی در کنارش باز نمایندهای دارد که با دقت در مناسبات کشور توانسته نام این شهر را بزرگتر سازد و در جذب سرمایه موفق شود. (البته هر دوشهرستان و کل استان از بهرههای فکری موثر فروان و پراکندهای برخوردار هستند)
ولی دهدشت بوده و بن بستش و بن بستش و بن بستش، اسیری است که اولا از طریق راهها و جادهها بن بست شده است، شهری است که از هر راهی واردش شدی از همان راه باید خارج شوی زیرا که هیچ گونه کمربندی در راههای زمینی ندارد و راههای دیگر از قبیل ره آهن و راه ابی و خط هوایی شوخی بیش نخواهد بود. شهری که بدلیل بن بست شدید طرق و راههای ترانزیتی تابحال همزمان ۱۰۰ نفر از فرهنگهای دیگر را در خود ندیده است و به این دلیل نه تقابل و تکامل فرهنگی رخ داده است و نه پولی به بهانه مسافرت و یا رهگذری به آن وارد شده است.
بن بست دوم از طریق آسمان و طبیعت است. دشتهای که در هر سال به امید قطرات بارانی کشاورزی میشوند و سالیان درازی است که کشاورزهایش بدون ترقی باقی ماندهاند، قطعا در سرسره بازیهای شیب تورم و نبود ابزارهای قویتر کشاورزی کمر خم کردند. البته با وجود ابزارهای قویتر کشاورزی توان بهره بری ار آن طبیعت دشت گونه کمتر از جاهای دیگر خواهد بود. مضاف بر این، داستان کم آبی بحرانی اساسی است و در سرزمینی که یک چهارم میانگین بارندگی دارد چگونه میشود به سفرههای ابی دل بست. کمبود آب فقط مسائل زیست محیطی نمیآورد بلکه بدلیل کمبود اب، فواصل بین شهرهای این منطقه زیاد شده است و براحتی نمیشود بین مردمان مختلف رفت و آمد و داد و ستد کرد که خود این امر بخودی خود معضل بزرگی است. انسانها کمتر در تقابل زیستی با همدیگر قرار گرفتهاند و کمتر ایدههایشان متکامل شده است تا جایی که هنوز لبههای تیز قبیلهها برای یک دیگر وجود دارند.
از طرفی باید به شعارهای بسیار کم رمق برخی نمایندگان و مسئولان هم شک کرد که روزی از منابع و معادن زیر زمینی کهگیلویه سخن میگفتند. زیرا مطمئنا اگر چیز قابل خوردن بود تا بحال دست به سرمایهاش کشیده بودند بعلاوه دقیقا چه معدن و منبعی و کجای سهرستان وجود دارد؟
به هر روی راه نجات دهدشت از کشاورزی نمیگذزد زیرا امکانات بالقوه آن، توان مقابله با عقب ماندگی چند ده ساله را نخواهد داشت.
شهری است محتاج صنعتی شدن ولی صنعتی شدند خود محتاج مقدماتی است که سختی جانکاهی دارد.
بن بست سومش ولی درد ناکتر است.
تمدن از باب وجود چند ساختمان، تبدیل به شهر نمیشوند. همان گونه که طبیعت به صرف وجود داشتنش تبدیل به علم فیزیک نمیگردد بلکه در دایره ذهن انسانها به انسجامات مفهومی و معنایی میرسد. همان گونه که یک پارلمان بدون وجود آدمهای درون و بیرونش تبدیل به یک ساختمان بیاهمیت میشود یک تمدن هم بدون زنده ماندن تفکری و رویکرد انسانهای درونش مرده خواهد بود.
دهدشت در این زمینه سرطانی شده است. به علت محدودیتهای فراوانش اکثر جامعه محدود به کم اندیشیدن و کم خواستن و کم دانستن شدند. در بین محدودیتهای جامعه که بسان قفسی دور مردم را گرفته عدهای رهایی یافتن و چه در عرصههای تفکر و چه در عرصههای مدیریت کلان کشور به آسمانهای آبی دست یافتند ولی انچنان از مردم دهدشت متفاوت شدهاند که بافت زندگانی و فکرشان با عمومیت مردم شهرستان شبیه تفاوت بافتهای سرطانی است.
البته جای خرسندی است که برخی توانستهاند حصارهای را حداقل بصورت فردی بشکند.
بدلیل فربهی موضوع مسائل فکری، فرهنگی وسیاسی شهرستان در این نوشتار و یک نوبت طاقت پرداختن به جوانب مختلف وجود ندارد ولی به ایجاز میتوان چند نکته را باز گو کرد.
۱-بر عقب ماندگیهای تاریخیاش
هرستان باید ظهور چهرههای زرد فکری را نیز به عزا گرفت. میان تمانی بن بستها در کنار وجود گشایشهای شهرستان مجاور دهدشت همیشه در چنگال نمایندههایی بوده است که تمان اهتمامشان فقط در نماینده شدن خلاصه میشود. تقریبا همه جای این کشور نمایندگان برای اطرافیانشان سودی در بر خواهد داشت ولی جایی که نمایندگانش بیش از این بهرهای به جانعهاش نمیرسانند باید گریست و دهن به اعتراضات گشود. هنوز قابل فهم نیست که آرمانهای از قبیل موحد و بزرگواری و هاشمی مگر چقد آرمانهای بزرگی هستند که حتی برایشان انسان کشته میشود؟ یا جامعه ما متوحش و عقب مانده است که بدلیل تضارب منافع شخصی یکدیگر را میکشیم و یا این نمایندگان آنچنان عصای موسی در آستین دارند که مارهای عقب ماندگی را میبلعند.
دردناکتر کاندید شدن عموهاست!
چقد فراوان است رای دادنهای بیهویتی که صرفا بخاطر یک رابطه فامیلی شکل میگیرد حتی در بین دوستان اهل مطالعه و تلاش. باز رای دادن بنا به توافقات سیاسی و به امید پیشرفت اندک عمومی که شاید پدید بیاید امر محترمی است ولی تنزل یافتن به شیوه مبتذل پشت چهرههایی که هیچ همگرایی فکری به آنها وجود ندارد و صرفا بخاطر حرف عمو، پدر و قبیله باید نکوهش شود.
چهرههای که زندگی نامههای فکریشان در سفرهای تایلند خلاصه شده است و برخی تلاشهایشان در تصاحب ماشینهای شاسی بلند و انحصارهای خانوادگی متبلور میشود. چگونه است که از چپهای مارکسیستی گرفته تا لیبرالهایی که با هم سلام هم نمیکنند و طلاب حوزه علمیه میراحمد تقوی میتوانند پشت این چهرهها آن هم بصورت ابتذالی نه با توافقات و مرام نامه پیشرفت گرد هم بیایند.
دریغ از یک بند اعتراض. اعتراض که جای خویش دارد دریغ از کلامی نقد در کنار حمایتهای تمام قد.
خلاصه پرشهای شدید فکری در شهرستان به هیچ وجه راه به گشایشهای عمومی نخواهد برد.
۲-دهدشت فقط در زمانهای اطراف انتخابات زنده است. روزهای نزدیک شدن به صندوق پلاستیکی انتخابات است که تازه بزرگان اندیشه پیدا میشوند و داد از غم مردم سر میآورند و یا بزرگانی که از خشوع برای ملت اشک میریزند، قسم یاد میکنند که خدمت را بهای سیاست نفروشند!
مگر در پیش و پس انتخابات مشکلات و مسائلی برای بحث وجود ندارد؟
کهگیلویه شهرستانی است برای انتخابات نه بیش از این. و چون قرار است مردمش در بوق انتخابات بدمند باید در آن روز وارد موج سواریهایی شوند که جزییات فراوانی دارد، و تابحال هم انچه پیروز بوده.
باید با حضور بالنده فکری زمینه گذار از نسخههای مندرس سنتی-سیاسی شهرستان را فراهم آوریم.
کلام اخر
دهدشت تشنه سخن گفتن است و با یک متن و دو گفتار مشکلاتش تمیز و مشخص نمیگردد. جایی که عقب افتادگی تاریخی میشود و یک شهرستان چند دهه حتی از شهرستانهای مجاورش عقب میماند نیاز به برون رفتهای سریع و پر مایه دارد. اگر سودای نجات فقرا و کارگرها را داریم، اگر سودای نجات ملت با پشرفتهای مدنی را در سر میپرورانیم یک شهرستان کامل در جنوب غربی کشور پر از کارگر و انسانهای مظلوم وجود دارد. کهگیلویه و بویر احمد و دوگنبدان و دنا و… هرچند از محرومیتهای فراوان رنج برده است ولی همیشه دوست داران فراوانی دارد که امید و خواست بهبود اوضاع را در سر میپرورانند و کم نیستند جوانانی و نوابغی که با وجود ابتلای به کمبودهای جبری، ذوق و هوش سرشاری برای رهایی خودشان و سرزمینشان را دارند. این نوشتار دعوتی است به هم کیشان و هم فکران نه در قامت یک شهرستان بلکه در قامت یک استان برای هم افزایی و راه اندازی جوی سازنده و بالنده در سرزمین مادریمان. بالندگی در سرزمین مادریمان نه بخاطر صرف زادگاه بودنش بلکه بخاطر حقوقی که از انسانهای ضایع شده است و ما میتوانیم از آنها مطلع باشیم.
خدا یا بیو گوش دادوم بکن
یا چرخ وادار پیادوم بکن
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712