امامالهادی (ع) در نیمة ذی الحجه سال 212هجری قمری نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254 هجری قمری درسامرا توسط معتز عباسی به شهادت رسید.
راه ملت: ، علی بن محمد بن علی معروف به علیّ النقی و هادی امام دهم امام شیعیان بعد از پدرش محمد تقی و قبل از حسن عسکری میباشد. تا سن سی سالگی، هادی در مدینه مشغول تدریس بود تا اینکه خلیفه عباسی متوکل او را به بغداد فراخواند. در بغداد بوسیله خلیفه و جانشینانش مدام تحت فشار بود تا اینکه عاقبت، به نوشته منابع شیعی، به تحریک معتز عباسی در سال ۲۵۴/۸۶۸ مسموم شده و در سامرا، جایی که بعداً فرزندش حسن عسکری هم دفن شد، به خاک سپرده شد. زندگی او مصادف با ضعف عباسیان بود. از او رسالهای در جبر و اختیار و چند زیارت نقل شدهاست. منابع شیعیان کرامات بسیاری را به او نسبت میدهند.
تولد و القاب
علیالنقی بر اساس معتبرترین گزارشها در سال ۸۲۸ در روستایی به نام صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمد. پدرش امام نهم شیعیان، محمد تقی بود. مادرش بنا به برخی منابع امالفضل دختر مأمون و بنا به برخی دیگر امالولد بود که سمانه یا سوسن خوانده میشد که اصالت مغربی داشت، البته نام مادرش مدنب، حدیث و غزال هم ذکر شدهاست. روایت اخیر محتملتر است چون بنا به برخی تواریخ ازدواج محمد بن علی و امالفضل در ۲۱۵ هجری رخ داد.
نقی و هادی مهمترین القاب امام دهم میباشد. در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین برای نقی نظیف و پاکیزه، برگزیده و خالص و برای هادی راهنما، راهنماینده، مرشد و هدایت کننده آمده است.[نیازمند منبع] پدرش کنیهٔ ابوالحسن را به احترام کنیهٔ پدربزرگ (علی بن موسی الرضا) و پدرِ پدربزرگش (موسی کاظم) به او اعطا کرد؛ و برای اینکه این سه ابوالحسن با هم اشتباه نشوند مورخان معمولاً موسی کاظم را ابوالحسن اول، رضا را ابوالحسن ثانی و هادی را ابوالحسن ثالث مینامند. همچنین شیعیان هادی را با فرزندش حسن عسکری، «امامین عسکریین» میخوانند، زیرا در شهر نظامی سامراء (عسکر)، زیر نظر خلفای عباسی بودند.
امامت
در مدینه
بر مبنای اعتقاد شیعه، هادی بعد از مرگ پدرش در سال ۸۳۵ همچون او در سن هفت یا هشت سالگی عهده دار امامت شیعیان شد. گروه اندکی از شیعیان اما ابتدا به امامت برادر بزرگترش، موسی، معتقد شدند اما وقتی موسی خود را از آنها جدا کرد، به سمت هادی تغییر جهت دادند. به نوشتهٔ مورخان، بعد از مسمومیت پدر هادی به تحریک معتصم، معتصم به عمر بن فرج، حاکم مدینه، دستور داد تا برای هادی معلمی از میان علمای مخالف اهل بیت انتخاب کند تا او را از اعتقادات شیعی بازداشته، و مانع از ملاقات شیعیان با او شود. الجنیدی که برای این مأموریت انتخاب شده بود، اما اغلب روایت میکرد که هادی چنان هوشی و ذکاوتی از خود نشان میداد و چنان دید عمیقی از ادبیات عرب و ظاهر و باطن قرآن از خود نشان میداد که از یک پسر بچه بعید به نظر میرسید، مگر اینکه ارتباطی با سرچشمه علم ماورایی داشته باشد. گفته میشود که الجنیدی در نتیجه دشمنی اش را با اهل بیت کنار گذاشته است.
در دوران باقیمانده امامت هادی که مصادف با هشت سال باقیمانده از حکومت منصور عباسی و پنج سال خلافت واثق بود، هادی در مدینه زندگی آرامی داشت و خود را با آموزش عدهٔ کثیری از شاگردانی که اغلب از عراق، ایران و مصر به حضورش میآمدند مشغول میکرد. بعدها اما متوکل عباسی به هادیِ جوان مشکوک شد و تصمیم گرفت او را از نزدیک تحت نظر بگیرد.
در سامرا
پس از اینکه متوکل عباسی به خلافت رسید، حاکم مدینه، عبدالله بن محمد بن داود هاشمی، نامهای به او نوشته هشدار داد که هادی پولهایی از شیعیان دریافت کرده که بوسیله آنها میتواند اسلحه بخرد و در شورش علیه خلیفه استفاده کند. هادی وقتی از این نامه مطلع شد، در دفاع از خودش نامهای برای متوکل فرستاد و ضمن رد اتهامات، متقابلاً از حاکم مدینه شکایت کرد. متوکل در پاسخ حاکم مدینه را از مقامش عزل کرده، هادی را از بالاترین احترام و اعتماد خود مطمئن کرد؛ با این حال از او خواست با خانواده و خدمه به سامرا نقل مکان کند. متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا هم دربارهٔ اتهامات وارده به هادی تحقیق کند و هم مأمور انتقال وی به سامرا شود. در مدینه، یحیی خانه امام را بازجویی کرد اما چیزی جز نسخههایی از قرآن و کتب مذهبی دیگر کشف نکرد. گفته میشود که پس از نزدیک شدن هادی به بغداد، جمعیت زیادی به استقبالش آمدند. فرماندار شهر، اسحاق بن ابراهیم طاهری شخصاً به ملاقات او آمده تا پاسی از شب نزدش ماند. در سامرا اما خلیفه فوراً او را به حضور نپذیرفت ولی خانهای برای اقامتش تعیین کرد.
علی بن محمد بقیه عمرش را در سامرا زیر نظر بود با این حال احترام خلیفه را جلب کرده بود و آزاری به او نرسید. از وی نقل شده که داوطلبانه به سامرا آورده نشده بود اما از آنجا که آب و هوای شهر را میپسندید، فقط به خلاف میل خود آنجا را ترک خواهد کرد علی بن محمد به خاطر تقوا و فروتنی اش مورد احترام بسیاری بود. او در سامرا آزادانه به تعلیم شاگردانش میپرداخت یا از آنها خمس دریافت میداشت. نسب العسکری او به دلیل منطقه عسکر سامرا ست.
مباحثات
به نوشته حامد الگار سختگیریهای متوکل عباسیباعث تقیه کامل و انزوای هادی شد. با این حال مباحثاتی در موضوعات مختلف از او باقی مانده است. همچنین رسالهای در موضوع اختیار و چند متن و اظهار کوتاه (حدیث) به او نسبت داده میشود که توسط ابن شعبه حرانی جمعآوری شدهاند. زیارات جامعه کبیره و غدیریه نیز منسوب به اوست. موارد زیر نمونههایی از مباحثات علی بن محمد با افراد مختلف میباشد:
با هاشمیان
گفته میشود که هادی در جلسهای با حضور بزرگان بنی هاشم نشسته بود که عالمی بر آنها وارد شد. هادی بلند شده عالم را در کنار خود نشانده احترام زیادی به او نشان داد. هاشمیان اعتراض کرده ایراد کردند چرا هادی آن مرد را به آنها، که بزرگان بنی هاشم میباشند، ترجیح داده است. هادی به آنها هشدار داد: به هوش باشید از آن دسته مردم نباشید که این آیه در حق آنها نازل شده است: آیا داستان کسانی را که بهرهای از کتاب [آسمانی] یافتهاند ندانستهای که چون به سوی کتاب خدا فرا خوانده میشوند تا میانشان حکم کند، آنگه گروهی از آنان به حال اعراض، روی برمیتابند؟. سپس از آنها پرسید آیا کتاب خدا را به عنوان داور قبول دارند. وقتی هاشمیان پاسخ مثبت دادند، هادی ادامه داد: "آیا خداوند نفرموده است: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جای باز کنید»، پس جای باز کنید تا خدا برای شما گشایش حاصل کند، و چون گفته شود: «برخیزید»، پس برخیزید. خدا [رتبه] کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه میکنید آگاه است.خداوند همانطور که یک مؤمن را به یک غیر مؤمن ترجیح داده است، مؤمن دانشمند را از مؤمن غیر دانشمند برتر دانسته است. خداوند فرموده است مؤمن و دانشمند به مراتب از غیر مؤمن و غیر دانشمند برترند ولی نفرموده است که کسانی که نسب خانوادگی برتری دارند از بقیه برترند. مگر خداوند نفرموده است آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکسانند؟" پس چگونه با وجودی که خداوند او (عالم) را احترام کرده احترام مرا به او نمیپسندید؟
با ابن سکیت
گفته میشود روزی متوکل جلسهای با حضور علمای دین و فقها در قصرش ترتیب داده بود که در آن از ابن سکیت خواست هادی را با سوالاتش به چالش بکشد. یکی از سوالاتی که فکر نمیشد امام پاسخی برایش پیدا کند، مورد زیر است: ابن سکیت پرسید چرا خداوند موسی را با عصا و ید بیضا نزد مردم فرستاد، عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده به سوی مردم راهی کرد، اما محمد را با قرآن و شمشیر به رسالت فرستاد؟ هادی پاسخ داد: خداوند موسی را زمانی با عصا و ید بیضا به سوی مردم فرستاد که سحر و جادو در میان مردم رواج داشت. پس موسی با معجزاتش چشمانشان را خیره کرده و سحر آنها را به مقابله طلبیده، شکست داد. خداوند عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده در زمانهای به سوی مردم فرستاد که علم طب غلبه داشت، تا عیسی بتواند با معجزاتش طب آنها را به مقابله طلبیده به شکست بکشاند؛ و محمد در زمانهای با قرآن و شمشیر به سوی مردم فرستاده شد که شعر و شمشیر در میان مردم رواج داشت تا محمد با قرآن، شعرشان و با شمشیرش، شمشیرشان را به شکست و تسلیم وادارد
با یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم عالم دیگری بود که بوسیله متوکل دعوت شده بود تا هادی را امتحان کند. گفته میشود که وقتی هادی به همه سوالات یحیی پاسخ داد، یحیی به متوکل رو کرده اظهار داشت که بعد از سوالهای من دیگر هیچ سؤالی از این مرد نپرس که آشکار شدن دانش او باعث تقویت هر چه بیشتر رافضیها (شیعیان) در بین مردم خواهد شد. یکی از سوالات یحیی و پاسخ هادی به شرح زیر میباشد. یحیی پرسید "چرا علی (امام اول شیعیان) در جنگ صفین همه افراد دشمن را، چه آنها که فرار میکردند و چه کسانی که حمله میکردند، میکشت اما در جنگ جمل دستور داد هر که در خانه اش پناه بگیرد در امان خواهد بود. اگر تصمیم اول درست بود پس تصمیم دوم غلط خواهد بود…" هادی پاسخ داد در جنگ جمل سران لشکر مقابل کشته شده بودند و افراد لشکرِ مقابل رهبری نداشتند تا به او مراجعه کنند، اما در جنگ صفین افراد مقابلِ علی به لشکر مجهزی تعلق داشتند با رهبری که آنها را به انواع تجهیزات مجهز کرده، زخمهایشان را مداوا کرده با هدایا و دستمزد فراوان دوباره آنها را به میدان جنگ میفرستاد…
خداشناسی
ممکن یا غیرممکن بودن مشاهده خداوند از مباحثات رایج دوران امام هادی بود که امام رای به عدم امکان مشاهده خداوند میداد. به عقیدهٔ او مشاهده اتفاق نمیافتد مگر اینکه هوایی (فضایی) بین مشاهده گر و مشاهده شونده وجود داشته باشد تا بینش از طریق آن سیر کند. به عبارتی اگر هوا یا نوری بین مشاهده گر و مشاهده شونده موجود نباشد، بینشی در کار نخواهد بود. وقتی مشاهده گر و مشاهده شونده در موقعیت برابری از لحاظ علت بینش قرار داشته باشند، بینش اتفاق میافتد؛ و اما مقایسه خداوند با بشر، نوعی تشبیهِ خداوند به بشر است.
هادی همچنین با کسانی که برای خداوند بدن مادی تصور میکنند مخالفت کرده اظهار میدارد؛ کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از ما نیست. هادی استدلال میکند که ماده یا بدن، مخلوق خداوند است، و خداوند به آن سر و شکل داده است.
تصور و تجسم خداوند در یک بدن مادی به معنی نیازمندی خداوند و محدود کردن او در بدن و شکل است، که یک نوع مساوی دانستن خداوند از لحاظ نیاز به بدن، با بشر است. هادی همچنین توصیف وجود خداوند را غیرممکن دانسته ایراد میدارد که خداوند آنقدر بزرگ است که در مخیله بشر نمیگنجد؛ و اینکه خداوند، خودش فقط میتواند خود را توصیف کند. هادی همچنین از این بحث استفاده کرده تا نتیجه بگیرد که پیامبران و ائمه معصوم هم قابل وصف نیستند به این دلیل که در نتیجه اطاعت و بندگی خداوند به اندازهای به خداوند نزدیک شدهاند که از دایره تصور انسان خارج شدهاند.
تحقیر امام و مرگ متوکل
گفته میشود متوکل در مواجهه با هادی مبادی آداب بود و گاهی قضاوتش را به قضاوت فقهای دیگر ترجیح میداد با این حال نمیتوانست دست از آزار او بردارد، و حتی سعی کرد او را از بین ببرد. متوکل بر موقعیت و احترام هادی در بین مردم رشک میورزید و سعی داشت او را در نظر مردم پایین بیاورد. وزیر متوکل نصیحتش کرد تا از اینکار صرف نظر کند، چون مردم او را به برای اینکار سرزنش خواهند کرد. متوکل، اما، توجهی به نظر وزیر نکرد. برای تحقیر امام، دستور داد هادی به همراه دیگر هاشمیان و متنفذان حکومتی (به این دلیل که مشخص نشود مقصود متوکل شخص امام بوده است) از اسب پیاده شده در رکاب خلیفه و فتح بن خاقان، که سوار بر اسب بودند، حرکت کنند. زورق، پرده دار متوکل، نقل میکند که وقتی چشمش به هادی افتاد که زیر آفتاب سوزان تابستان از خستگی راه نفس میزد و عرق میریخت، به او نزدیک شده تا به او دلداری دهد. زورق گفت: "منظور پسر عمویتان (متوکل) شخص شما نبوده و ایشان قصد ندارد به شما آزار برساند…" هادی نگاهی به زورق انداخته، از او خواست ادامه ندهد. بعد این آیه قرآن را قرائت کرد که: سه روز در خانههایتان بهره برید .این وعدهای بیدروغ استوعدهٔ عذاب در این آیه به آیه قبل برمیگردد که خطاب به مردم ستم پیشه نازل شده است. زورق اینطور ادامه میدهد که او معلم شیعهای داشت که از دوستان نزدیکش بود. به محض رسیدن به خانه به دنبالش فرستاد. وقتی معلم آمد، زورق آنچه از امام شنیده بود با او در میان گذاشت. معلم رنگ باخته از زورق خواست تا هر آنچه نزد خلیفه دارد از او طلب کرده جایی پسانداز کند، چون متوکل در عرض سه روز از دنیا خواهد رفت یا کشته خواهد شد. زورق نقل میکند که "پس از رفتن معلم مردد بودم به توصیه اش عمل کنم یا خیر؛ که فکر کردم چیزی از دست نخواهم داد اگر جانب احتیاط را رعایت کنم. اگر حرفش درست از آب دربیاید پیش بینیهای لازم را کردهام اما اگر نادرست باشد، چیزی از دست ندادهام. به خانهٔ خلیفه رفتم و تمام پس اندازم را گرفتم و آنها را نزد یکی از آشناهایم به امانت گذاشتم. سه روز بعد متوکل طی توطئهای ترور شد. پسرش منتصر از جملهٔ توطئه گران بود."
روایت مشابهی میگوید که امام در زندان متوکل مرگ خلیفه را پیش بینی کرده است.
شخصیت و کرامات
علی بن محمد، موصوف به القاب زیادی بود که نقی (پاک) و هادی (هدایت کننده) از جمله مهمترین آنها میباشند. با این حال عسکری (نظامی؛ به این دلیل که در سامرا که یک اردوگاه نظامی بود زندگی میکرد)، فقیه (حقوقدان)، علیم (دانا) و طیب (خوش خو و باسخاوت) از نامهای دیگر او به شمار میروندگفته میشود هادی در همه حال، حتی وقتی خود پولی در بساط نداشت، از بخشش به محتاجان دریغ نمیکرد. نقل شده است وقتی یک چادرنشین مقروض برای درخواست کمک برای ادای قرضش به او مراجعه کرده بود، هادی هیچ سرمایهای در خانه نداشت، اما مرد را رد نکرد. هادی به مرد یادداشتی داد مبنی بر اینکه از هادی مبلغی طلب دارد، و به مرد توصیه کرد وقتی در جایی با عدهای جلسه دارد، بر آنها وارد شده و به اصرار از امام بخواهد تا طلبش (که سندش را در دست دارد) را پس دهد. مرد مقروض به توصیه امام عمل کرده، بر آنها وارد شد و خواهان بازپرداخت طلبش شد. امام در حضور جمع از او معذرت خواسته، عرض کرد قادر به بازپرداخت قرضش نمیباشد. چند نفر از افراد حکومتی که در جلسه حاضر بودند، این خبر را به گوش خلیفه رساندند. متوکل سی هزار درهم برای هادی فرستاد و هادی پول را مرد مقروض تحویل داد.
بنا به روایات شیعیان دوازده امامی، کرامات زیادی به امام دهم نسبت داده شده که به نسبت از کرامات سایر ائمه بیشتر میباشد. از جملهٔ این کرامات میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
به زبان ایرانیان، اسلاوها، هندیان و نبطیان مسلط بود.
طوفانها، مرگ و میرها و دیگر رخدادها را به درستی پیش گویی میکرد. پیش گویی مرگ متوکل، که در بالا آمد، از جمله این پیش گوییها بود
در حضور متوکل، و برای اثبات این امر که شیرها به اولاد واقعی علی آسیبی نمیرسانند، زنی را که ادعا میکرد زینب، دختر علی، است، رسوا کرد. معجزه مشابهی به پدربزرگش، علی بن موسی الرضا نسبت داده شده است
شیری را که بر یک فرش نقش بسته بود، زنده کرد و آنرا واداشت تا یک شعبده باز هندی را که به دستور متوکل، سعی کرد با شعبده اش او را مسخره کند، ببلعد
مشتی ماسه و سنگ را برای یکی از پیروان فقیرش به طلا مبدل کرد.
معجزات فراوان هادی عدهای از مردم را واداشت تا بدعتهای برخی رافضیان، از جمله ابن حصاکه، که ادعا میکردند هادی در واقع خداست، و آنها خودشان پیامبران مرسل او میباشند، را باور کنند. هادی این پیامبران خود خوانده را نفرین کرده، مردم را نصیحت میکرد تا افراطیون را طرد کرده یا حبس کرده، هر جا به آنها برمیخورند سرهایشان را با سنگ بکوبند.
سخنان برگزیده
ایمان چیزی است که قلب به آن گواهی میدهد و عمل آنرا ثابت میکند، اما اسلام چیزی است که زبان به آن گواهی میدهد و ازدواج با آن حلال میشود.
هادی از جدش پیامبر روایت میکند که خدا را به خاطر نعمتی که به شما عطا کرده دوست داشته باشید و من را به خاطر محبتی که به خداوند دارید، و اهل بیتم را به خاطر دوستی من دوست داشته باشید
برای خوش رفتاری شما این بس است که از آنچه در دیگران نفرت دارید، دوری کنید.
کسی که به بخشش خدا مطمئن است، به راحتی به دیگران خواهد بخشید.
اگر یکی از شما با دست راستش میبخشد، اجازه ندهد دست چپش از آن مطلع شود؛ و اگر دعا میکنید بگذارید دعای پنهانی باشد.
مرگ
آرامگاه
مدلانگ از قول ابن بابویه نقل میکند که هادی به دستور متوکل، یا معتمد مسموم شد، گرچه هیچیک از این دو در زمان مرگ او خلیفه نبودند به نوشته طباطبایی، اما، علی بن محمد به دستور معتز که در آن زمان خلیفه بود مسموم شد. — تاریخ مسمومیتش را را ۳ رجب سال ۲۵۴ قمری در سن ۴۱ سالگی و بعد از سی و سه سال امامت ذکر میکنند
معتز، برادرش ابو احمد موفق را برای هدایت نماز میت فرستاد، اما به دلیل شور و غوغای جمعیت زیادی که در عزاداری اش حضور به هم رسانده بودند، بدن امام به خانه اش برگردانده شده در حیاط آنجا به خاک سپرده شد.
پسرش ابوجعفر، که برخی او را جانشین پدر میدانستند پیش از او از دنیا رفت. حسن، و جعفر دو پسر دیگر امام بودند که از میان آنها حسن عهده دار مقام امامت پس از پدر شد. بنا به اعتقاد شیعیان علی النقی، ضمن رد جانشینی فرزند بزرگش محمد، جانشینی حسن را حتی قبل از تولد او به شیعیان گوشزد کرده است. شیعیان همچنین معتقدند بر جنازه وی پسرش حسن نماز گذاردهاست و در اعتقاد شیعه بر جنازه امام معصوم، تنها جانشین او نماز میگذارد.[نیازمند منبع] باب او محمد بن عثمان العمری بود که پدرش عثمان بن سعید وکیل و باب امامان هشتم و نهم بود.
حرم علی نقی و حسن عسگری پس از انفجار و تخریب
شیعه اثنی عشری پسر او حسن را به امامت به رسمیت شناخت. گرچه گروهی دیگر معتقد بودند پسرش محمد که پیش از او درگذشته بود امام پنهان است. احتمالاً محمد بن نصیر نمیری که به علی النقی نسبت ربوبیت داد و مدعی شد باب و پیامبر او ست به این گروه مرتبط بودهاست. او بنیانگذار فرقهای از غلات شیعه به نام نصیریه شمرده میشود.
مقبره هادی که بعدها پسرش حسن عسکری هم در کنارش به خاک سپرده شده از مکانهای زیارتی مهم شیعیان در سامرای عراق میباشد. در ۳ اسفند ۱۳۸۴، یک بمبگذاری در حرم عسکریین، به مقبره هادی و پسرش حسن عسکری آسیب فروانی وارد کرد،حمله دیگری نیز در ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ انجام شد که منجر به تخریب دو مناره حرم شد. منابع رسمی عراق القاعده را مسئول این حمله معرفی کردند.
انتهای پیام/7044
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712