فراوانی احساس های دلپذیر به فعالیت های انجمن های هنری و ادبی نیز رسوخ نمود و دستاورد تازه ی دیگری برای کِشتیِ ناخدای این روزهای فرهنگ شهرستان رقم زد .
راه ملت: همه چیز از یک بغض شروع شد . بغضی پائیزی که او پشت تریبونی پردرد از زمستان ِِ آن روزهای تلخ ، با قافیه های تبعید شده و ردیف های حصر کشیده ی موسیقیِ اشعارش ، مردمک های پیر و جوان حاضران همایشِ مانا را ابری ساخت ، نگاه های منتظر را شوق داد و کف دست های آنان را که نگاه هایشان تاول زده بود به رسیدن تشویق کرد .
همان چند لحظه سکوت در لابلای هجا و تکواژهای نغزِش و باران اشکی که در بطنِ بیقرار ِ چشمهایش جوانه می زد برای شناختنِ آریستوترین سرباز از میان خیلِ سربازهای سزاوار و ناسزاوار موسی خادمی در کهگیلویه کافی بود .
روزهایی که طوفان هشت ساله ی عدالت در کشور چیزی جز آوار برجای نگذاشته بود و همه امیدوار بودند تا حسن روحانی و تیم او تدبیری بیاندیشند و بحران های سیاسی و اقتصادی کشور را چه بسا به ساحلی امن برسانند . روحانی گزیده شروع کرد اما کمی بعد و با دور شدن از خاستگاه آراء خویش ، وعده های دلگرم کننده میتینگ های انتخاباتی و رویاهای شیرین مردم را به فراموشی سپرد و شاید به تدفین آنها هم دل داد .
١٣٩٢ کهگیلویه اما ؛ شاید اوج هیجانات سیاسی خویش را تجربه کرد و انتصاب های دولت جدید ، محور چانه زنی های رهبران سیاسی در این آوردگاه پرتنش بود . موسی خادمی استاندار شد ، لاهوتی رهبر شناخته شده ی اصلاحات کهگیلویه که قائل به نشستن با خادمی نبود کنار کشید و برخی نیروهای سیاسی چتر حمایتی خویش را از دست دادند تا صدوقی فریاد دادخواهی سَر دهد و گرایش استاندار در کهگیلویه به چهره اخلاق کارزار سیاسی ، محمود منطقیان سوق داده شود . در کهگیلویه ، آمد و شدهای شبانه رونق گرفت و مدیران با توسل به چهره های سیاسی و حتی علی محمد بزرگواری یکی پس از دیگری انتخاب و کرسی نشین ادارات شدند تا شاید بر محور رویکرد های تازه ی دولت ، مدیریتی نو و همسو با گفتمان اعتدال را حاکم کنند ؛ اما سکوت و انفعال بسیاری از آنها چه در حوزه عملکرد و چه در بازتاب خدمات دولت در استان صدای خادمی ِ آرام را هم درآورد .
چهارم خرداد ١٣٩۴ بعد از ٢۴٠ روز بلاتکلیفی ِ کِشتی فرهنگ و ارشاد شهرستان و پس از عبورِ تأثیرگذاران وقت ، از اختلافات حاکم ، رضا دهبانی پای حکمی را امضا کرد که بی تردید در تقویم زندگی او همیشه ماندگار خواهد بود . شاعر و هنرمندی از قلب جامعه هنری سکان هدایت نهادی ارزشمند ؛ اما تا آنروز کم سو را بر عهده گرفت . ناخدا و رهبری که آغوشش چپ و راست نمی شناخت و دریچه ی نگاهش چنان گسترده بود که مرزبندی های اقلیمی و نژادی را به کما می بُرد .
کاظمی سفره هنر و ادب را نه آمرانه که از دریچه لبخند و تعامل ، شایسته و بجا میان اهل هنر و ادب پهن کرد و هر دیده را به سیر آن به دعوت خواست . او گفتگو ، دیالوگ ، ارتباط و مکالمه با تمام نیروهایی که از بطن و رویه ی فرهنگ و هنر آگاه بودند را محور و افق ِ گام های خویش قرار داد و در جولان بنرهای تبریکِ تاریخی ترین شورا و شهرداری در کهگیلویه ی بخت برگشته ، یک تنه جور حضور کم رنگ مدعیان را بر دوش کشید تا بار ِ این وظیفه خطیر و مهم بر زمین نماند .
کاظمیِ جوان اما اُستوار ، مُهرِ حکمش خشک نشده ، اهل هنر را میهمان عِطر دل انگیز بهارنارنج های حیاط کوچک خانه ی فرهنگ کرد ، وُرک شاپ ها و کارگاه های آموزشی را دایر ، مِتُدهای نوینِ رشته های فرهنگی و هنری را جان تازه داد و آنگونه فضایی را قالب داد که میشد در نگاه خسته ی برگ های بهارْ سَرکرده رنگِ سبز ِ جوانه ها را لمس کرد .
دوره های فیلمنامه نامه نویسی و کارگردانی را با بیست و دو هنرجو که چهره ی او بر صفحه ی چشم یکایک آنها افتاده بود برگزار کرد ، اسحاق آقائی را ساعت ها پای میز تدریس برای عکاسان شهرستان میهمان و فیلمسازی را با حضور گرم هادی محقق آموزش داد .
برای تئاتر استادان کشوری ؛ نوروزی و درزیانی را به کهگیلویه دعوت و کارگاه های شعرش را محفل گفتگوی ِ قَندریز و شیرین شاعران و نقدهای ظریف و زیبای منتقدِ ادبیِ معروف کشور ، دکتر پاینده کرد .
بیگانگیِ نوجوانان و جوانان با بزرگان هنر و ادبِ کهگیلویه راز ِ خیسی بود که همواره بر او می بارید ؛ بنابراین برای شناساندن آرا ، افکار و اندیشه ها و یادمان آنان به وُسع ، سنگ تمام گذاشت و همایش های پرشور « افلاطون کنار بخاری » را برای حسین پناهی نویسنده بنام و خالق کتاب های من و نازی ، ستاره ، چیزی شبیه زندگی ، دو مرغابی در ماه ، گلدان و آفتاب ، پیامبر بی کتاب و بازیگر مجموعه های گال ، نار و نَی ، اَوینار ، مریم مقدس ، گرگها ، رعنا ، روزی روزگاری ، امام علی ، همسایه ها ، دزدان مادربزرگ ، آژانس دوستی و نیز همایش « بُهت بزرگ » را در سوگ دکتر حمزه ولوی مدیر ارزشمند دولت تدبیر ، شاعر شعر فولکلور و فعال محیط زیست برگزار کرد .
کاظمی که درخشش را از چشمهایش گریزی نبود موسیقی بومی ، سنتی و آوازهای اقوام لُر را ارج نهاد و بارها ستارگان آسمان شهر را به شنیدن موسیقی دلنواز و نای پُر سوزِ خوانندگان دیار دردها میهمان کرد .
جشنواره فیلم کوتاه را با حضور استان های فارس ، خوزستان ، بوشهر ، اصفهان ، چهارمحال بختیاری ، کهگیلویه و بویراحمد رهبری و صدای نرگس ، بادیه ، سلام زندگی ، باران آهسته می بارد و مستند چَهتون را روی پرده نمایش برد تا همه پای زیبایی های هنر بچه های این سرزمین ، چشم هایشان بارانی شود و بغض هایشان بکشند .
کاظمی معتقد بود با زبان هنر و فرهنگ می توان ساده و روان با مردم صحبت کرد ، آسیبهای جامعه را معرفی و توده نوجوان و جوان را بسوی ایده آل های جامعه ی آرمانی رهنمون ساخته و فرآیند جامعه پذیر کردن شهروندانی سالم را هموار ساخت و به فراخور نگاهش ؛ هنر و ادب ، نمایشگاه عکس و نقاشی و تئاتر و اکران فیلم را به چهاردیواری های سالن های تاریک محصور نکرده و پای آن را به سینه ی میدان های شهر ، معابر و کوچه و خیابان نیز کشید تا آلام و دردهای تلخ آسیب های اجتماعی را فریاد بزند .
او برای شناسایی ذوق ، قریحه و استعدادها و پر کردن فراغت نوجوانان و ایجاد فضای نشاط و شادی نیز بیکار ننشست و همه را به کارزار موسیقی و هنر ندا داد تا خلوتگهی غنی و سالم برای ابراز وجود نوجوانان امروز و مدیران فردای ایران عزیز باشد .
او جشنواره شعر ققنوس را با صد هفتاد و یک فیلم از استانهای مختلف مدیریت کرد و کهگیلویه را به نگاه هایی هنرمند و خاص از جای جای کشور معرفی نمود تا در تبادل داده های فرهنگی اقوام به سهم خویش نقشی هرچند کوچک را ایفا کرده باشد .
وقتی انگشت های کوچک باران آرام بر شیشه میزد و ناودان های پیر سلام بهار را می رساندند او نوروز را به بهترین حالت خویش پاس داشت و بلاد شاپورِ غریبِ این روزها را میزبان شب های شعر بهار گماشت تا هم بساط گرم شاعرانه پهن کرده باشد ، هم قلبِ داغدارِ تاریخ این دیار پر درد را روی پرده ی دیدگان آورده و هم شعر و درد ِ دل های جامعه ادبی را به شنیدن بنشیند .
روی خاک نشستن و دست های قلاب روی زانوهای ایرج کاظمی در تعزیه ی ماه محرم و دلبستگی او به آیین یادمان لاله های سُرخ سوژه بکر و خاص ترین صحنه ی سالهای اخیر بود که اغلبِ رسانه های این شهرستان را به تحسین واداشت .
فراوانی احساس های دلپذیر به فعالیت های انجمن های هنری و ادبی نیز رسوخ نمود و دستاورد تازه ی دیگری برای کِشتیِ ناخدای این روزهای فرهنگ شهرستان رقم زد .
کاظمی همواره در طول فعالیت های چند ساله ی خویش حمایت های بی دریغ علی پوزش را بی وقفه ستوده و او را سَبَبی برای دلگرمی خود در شب و روزهای تلخ و شیرینش معرفی می کند و این روزها همچون روزهای اِوان کاری اش دغدغه پلاتوی هنرهای نمایشی را دنبال می کند تا بخشی از مشکلات هنرمندان را حل کرده باشد .
اقیانوس دغدغه های کاظمی و خستگی ناپذیری او هر نگاه را به خویش خیره و تحسین مردم با هر گرایش فکری ، جوانان ، هنرمندان ، نماینده مجلس و امام جمعه را بر می انگیزد و بواقع بایست به احترام او و به پاسِ تلاش ها و دردهای متعالی اش کلاه از سر برداشت و چشم به راه روزها و ماه های آینده نشست و نگریست که آیا جعفر نیکبخت ؛ فرماندار جدید کهگیلویه ، میدان را برای ابتکار عمل بیشتر مدیران توانمندی چون ایرج کاظمی ، علی پورکپور ، اسلام خسروی ، کمال دولتخواه ، بهادر وحیدی و اعتلای فزون ترِ عملکرد در حوزه های گوناگون را هموار خواهد ساخت یا باز نظاره گرِ دورِ باطلِ سالهای گذشته و صدور فرامین غیرتخصصیِ عزل و نصب ؛ از اتاق های کور در شهرستان یا خارج از آن خواهیم بود و آیا روزی خواهد رسید که خورشید شادمانه بر پهنه ی شفاف ِ فیروزه ای ِ آسمان این شهرِ همچنان دلگیر ، لبخند بزند و آینده را زیر باران یکریز آن چید ؟ / سیروس محبت پور
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712