دانشگاه باستانی گندیشاپور یکی از آثار به جای مانده از سلسله ساسانیان و بیش از ۱۷ قرن قدمت دارد. آثار آن در شمال خوزستان و در ۱۷ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان دزفول که امروزه ویرانههای آن باقی است…
انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه شهید چمران اهواز به مناسبت شصتمین سالگرد تاسیس این دانشگاه بیانیه ای صادر کرد که بخشهایی از آن را در ادامه می خوانید. گفتنی اینکه این دانشگاه تا قبل از انقلاب، جندیشاپور نام داشت و سپس به شهیدچمران تغییر نام داده شد اما از چند سال پیش دانشگاه علوم پزشکی اهواز به «جندی شاپور» نام گذاری گردید.
در این بیانیه آمده است: سال ۱۳۹۴، برابر با شصت سالگی دانشگاه شهید چمران اهواز است. دانشگاهی که در پیشینه خود شاهد سالهای پر فراز و نشیب و رخدادهای تلخ و شیرین بوده است….امروز و در آستانه شصتمین سالگرد تاسیس این مرکز بزرگ علمی و آموزشی، آنچه بیش از گذشته خود نمایی میکند، لزوم پاسداشت و نکوداشت شش دهه کوشش خستگی ناپذیر اعضای هیات علمی و کارکنان این دانشگاه است. از این رو، ضروری به نظر میآید تا از راههای گوناگون شاغلان و بازنشستگان این دانشگاه مورد تکریم و خانوادههای دانشگاهیان متوفا مورد تفقد و احترام قرار گیرند.
در این راستا، راه اندازی انجمن صنفی اعضای هیات علمی و انجمن صنفی کارکنان دانشگاه و تقویت کانون بازنشستگان دانشگاه، به عنوان حلقه پیوند میان دانشگاهیان با مدیران دانشگاه میتواند گام نخست برای این تفقد و تکریم و احترام باشد. در این میان، لزوم توجه به نقش استادیاران جوان دانشگاه، به عنوان سرمایه گرانقدر آینده و رسیدگی به امور رفاهی و استخدامی ایشان و فراهم آوردن زمینههای مشارکت آنان در فرآیند تصمیم گیری ها، باید در صدر برنامههای بلند مدت مدیریت دانشگاه قرار گیرد. از سوی دیگر، کوشش تک تک دانشگاهیان برای تحقق همدلی و هم زبانی میان ملت و دولت که نماد آن در دانشگاه، همکاری با مدیریت دانشگاه و کمک به مدیران برای رسیدگی هر چه بهتر به امور دانشگاه و توسعه علمی و فرهنگی و برقراری آرامش و امنیت در دانشگاه است؛ جلوهای از لبیک گویی به پیام نوروزی مقام معظم رهبری است.
با اعتراف به عقب ماندگی این دانشگاه در زمینههای عمرانی، رفاهی و علمی و روشن بودن این موضوع که وضعیت مالی و توسعهای آن، متناسب با عمر شصت سالگی و کوششهای سلسله مدیران در شش دهه گذشته نیست، از مقامات محترم وزارت علوم، تحقیقات و فناوری میخواهیم تا با اصلاح و بهبودی پایه بودجه دانشگاه و اختصاص اعتبارات ویژه، برای همیشه به این عقب ماندگی پایان دهند.
لزوم توجه مقامات اجرایی و مذهبی استان خوزستان به امر آموزش عالی و حمایت و پشتیبانی بیشتر، از دانشگاه ها به عنوان مقدمهای برای توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی استان، امر ضروری به نظر میرسد. از این رو، انتظار میرود تا مقامات محترم قضایی و امنیتی استان و شهر اهواز، بر توجه خویش به این دانشگاه بیفزایند و دست زمینخواران را از حریم دانشگاه که پی و بنیان آن، شصت سال پیش، دقیقا در محل کنونی گذاشته شده است، کوتاه نمایند. این انجمن ضمن عرض شادباش به مناسبت فرارسیدن شصت سالگی دانشگاه شهید چمران اهواز، تندرستی و بهروزی برای همه مستخدمان این دانشگاه آرزو میکند و از خداوند بزرگ موفقیت همگان را خواهان است.
نگاهی به قدمت جندی شاپور (گندی شاپور)
دانشگاه باستانی گندیشاپور یکی از آثار به جای مانده از سلسله ساسانیان و بیش از ۱۷ قرن قدمت دارد. گندیشاپور شهری است کهن در شمال استان خوزستان و در ۱۷ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان دزفول که امروزه ویرانههای آن باقی است و به سبب بیمارستان و دانشگاهی که در آن بوده شهرت بسیار داشتهاست در دانشگاه گندیشاپور، برخی کتابها از زبانهای هندی، سریانی، و یونانی به پهلوی ترجمه شد که از آن جمله میتوان به خداینامه، کَلیله و دِمنه، هزار افسانه، سندبادنامه، ویس و رامین، آییننامه، و تاجنامه اشاره کرد.
دانشگاهی با همین نام (گندیشاپور) نیز در اهواز در سال ۱۳۳۴ خورشیدی گشایش یافت. پس از چندی این نام به جندیشاپور تغییر کرد. دانشگاه در نزدیکی رودخانهٔ کارون در زمینی هموار و نزدیک باغ گیاهان گرمسیری بنا گردید. در دوران جنگ ایران و عراق، مصطفی چمران بخشهایی از این دانشگاه را پایگاه فرماندهی خود قرار داده بود که پس از شهادت، به پاس فداکاریها و جانفشانیهای ایشان، دانشگاه جندی شاپور به دانشگاه شهید چمران اهواز تغییر نام یافت. دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول و دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز به افتخار این دانشگاه باستانی نام جندی شاپور را برخود نهادهاند که دانشگاه دولتی دزفول به افتخار وجود جندی شاپور در منطقه دزفول با نام دانشگاه جندی شاپور کماکان با همین نام به فعالیت خود ادامه می دهد.
نخستین مرکز بیماریهای دریایی جهان
در دانشگاه جندی شاپور، دوره ساسانیان، بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماریهای دریانوردان و راههای درمان آنها اختصاص داشتهاست. در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام میشد، همواره پزشکانی با کاروانهای دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبتهای بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشتهاند. در کتاب دینکرد آمدهاست که «در دوران ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمز نوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران میپرداخت».
قبل از اسلام
ابن ندیم مینویسد: «اردشیر ساسانی تمام کتابهای باستانی ایرانیان که باقی مانده اما پراکنده شده بودند را از هند و چین جمعآوری و در خزانه نگهداری کرد. پسر او شاپور اول راه پدر را ادامه داد و و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به پارسی ترجمه شده بود را جمعآوری کرد. او همچنین اوستا را به صورت یک کتاب گردآوری کرد. بنابر این پس از آنکه اسکندر اوستا را سوزاند آن را احیا کرد. کتابخانه دیگری که در این زمان ساخته شد کتابخانه خسرو اول در جندی شاپور برای دانشگاه آن بود. علاقه خاص او به جمعآوری کتابها از دورترین نقاط جهان مشهور است. جندی شاپور بهترین مرکز تحقیقاتی در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوریها در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانههای بزرگ و معتبر دیگری هم وجود داشت. همه آتشکدهها و پرستشگاهها مانند همه بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی گنجینه کتابهای خودشان را داشتند.»
دانشگاه جندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند. نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد.
بیمارستان و مدرسه جندیشاپور در تاریخ فرهنگی ایران زمین اهمیت بسیار دارد. به تصریح اغلب منابع تاریخ پزشکی دوره اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشتهاست. نخستین بیمارستانهای دوره اسلامی طبق الگوی بیمارستان جندیشاپور بنا شد. با این همه، اطلاعات تاریخی ما چندان نیست که بتوان تصویری دقیق از اوضاع علمی و فرهنگی این شهر عرضه کرد. آنچه در منابع دوره اسلامی در باره پیشینه علمی این شهر آمده است، گاه به افسانه میماند. پژوهشهای جدید نیز، بعضاً، حاوی ادعاهایی ناسنجیده و غیرمستند است و تشخیص درستی این اطلاعات بسیار دشوار مینماید.
به گزارش قفطی، شاپور اول، همزمان با بنیان نهادن شهر، جمعی از صاحبان حرفههای گوناگون و بهویژه طبیبان حاذق را از قسطنطنیه به جندیشاپور آورد. این گروه نوجوانان را آموزش دادند و باعث شهرت شهر به عنوان مرکزی طبی شدند (که این گروه را والریانوس قیصر روم و همراهان اسیر وی معرفی کردهاست که شاپور از مهارت آنها در کارهای ساختمانی بهره برد). ابنعبری نیز اشاره کردهاست که گروهی از پزشکان یونانی به ترویج طب بقراطی در جندیشاپور پرداختند.
این گزارشها پیشینه آموزش پزشکی را در جندیشاپور به حکومت شاپور اول باز میگرداند. همچنین فردوسی، در نقل ماجرای قتل مانی به روزگار بهرام اول، نوشتهاست که چوبه دار مانی را در کنار دیوار بیمارستان شهر برپا کردند. اگر این مطلب را از نظر تاریخی معتبر بدانیم، پیشینه فعالیت بیمارستان جندیشاپور تا نیمه دوم قرن سوم میلادی به عقب میرود، اما الگود بر آن است که مدرسه جندیشاپور را شاپور دوم، ذوالاکتاف، تأسیس کرد و اداره آن را به اولیای کلیسای نسطوری سپرد.
به نوشته او، پزشکان و استادان آنجا – که برخی یونانی و برخی ایرانی بودند – پیش از آغاز خدمت روزانه، در مراسم دعای صبحگاهی شرکت میکردند، اما از گزارش منابع کهن بیش از این نمیدانیم که ذوالاکتاف از هند طبیبی به شوش آورد و احتمالاً برای پزشکی مسیحی، به نام تئودوروس / تئودوسیوس، کلیسایی در جندیشاپور بنا کرد. تئودوروس ظاهراً در آنجا طب تدریس میکرد و کتاب کُنّاش وی از معدود کتابهای فارسی است که در دوره اسلامی به عربی ترجمه شد.
دو حادثه دیگر بر رشد علمی جندیشاپور و نفوذ آموزههای یونانی در این مرکز افزود: نخست آنکه در ۴۸۹ میلادی امپراتور زنون، در پی حکم تکفیری که پاپ در باب نسطوریان صادر کرده بود، مدرسه دینی و پزشکی رُها را بست. متألّهان این مرکز به نصیبین و پزشکان آنجا به جندیشاپور کوچیدند و بدینسان از قلمرو امپراتوری روم به پادشاهی ساسانی پناه بردند.
در آن روزگار رُها شهری کاملاً یونانی مآب بود، اما جندیشاپور شهری جهانی بود و از هر تعصبی آزاد. حادثه دیگر در پی سختگیری یوستی نیانوس، امپراتور روم (حک: ۵۲۷ ـ۵۶۷ میلادی)، بر نوافلاطونیان و بستن فرهنگستان آتن در ۵۲۹ میلادی رخ داد. هفت حکیم نوافلاطونی آتن را ترک گفتند و، به امید دیدار پادشاهی مطابق با آرمان جمهوری افلاطونی، به دربار انوشیروان روی آوردند.
انوشیروان در گردآوری و ترجمه متون یونانی و هندی کوشید و گویا خود از تلفیق آثار یونانی و هندی کتابی در پزشکی تألیف کرد. وی برزویه حکیم، رئیس پزشکان ایرانی و سرپرست مدرسه و بیمارستان جندیشاپور، را برای جمعآوری برخی کتابهای پزشکی به هند فرستاد و پزشکی هندی به نام بُذ را برای تدریس طب هندی به جندیشاپور فراخواند. در سال بیستم پادشاهی انوشیروان، به دستور وی، گروهی از پزشکان جندیشاپور گرد آمدند و به بحث در باره موضوعات پزشکی پرداختند.
قفطی، ضمن ذکر نام چند تن از اعضای این انجمن، نوشتهاست که مناظرات آنها ثبت و ضبط میشد. از لحن وی چنین برمیآید که به ترجمه عربی این مناظرات دسترسی داشتهاست. با این وصف، دشوار میتوان این سخن الگود را پذیرفت که اگرچه به فرمان انوشیروان کتابی در سی مجلد در باره سموم تألیف شد و دانش نجوم مورد تشویق قرار گرفت، اما شاه نتوانست در جندیشاپور مدرسه طب تأسیس کند. در واقع، جندیشاپور به روزگار پادشاهی انوشیروان در اوج شکوفایی علمی بود.
بعد از اسلام
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد: بعد از اینکه اعراب مسلمان ایران را تسخیر کردند، به زودی به اهمیت این مؤسسه آموزشی پی بردند و بر آن شدند که شکوه سابق آن را حفظ کنند. آنها همه سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند، از جمله بیمارستان، کتابخانه، مدرسه پزشکی و معابد آن را؛ و علاوه بر این برای دکترهایی که در گندی شاپور تحصیل کرده بودند شغل ایجاد کردند.
آوازه شهرت علمی این شهر را حارثبن کلده، که از جندیشاپوریان طب آموخته و در فارس طبابت کرده و ثروتی اندوخته بود، بیش از گذشته به گوش اعراب رساند. با اینکه از فعالیت مدرسه جندیشاپور، از زمان بازگشت حارث به طائف تا زمان فرا خوانده شدن جرجیس بن بُختیشوع نزد منصور (حک: ۱۳۶ـ ۱۵۸)، گزارشی در دست نیست، اما میتوان با اطمینان گفت که در این میانه فترتی در فعالیت علمی جندیشاپور روی ندادهاست. شاید از تأثیر برخی آموزههای زردشتی، همچون ثنویت، که زمانی بر اصول پزشکی یونانی رایج در جندیشاپور مؤثر بود، قدری کاسته شد، اما تعالیم مسیحی همچنان مانع از اهتمام پزشکان جندیشاپور به برخی حوزههای پزشکی، همچون کالبدشناسی، میشد.
آنان، بهرغم تأثیرپذیریشان از پزشکی نظری یونان، فعالیت خود را بیشتر به پزشکی بالینی و داروشناسی و داروسازی محدود کرده بودند. محمدی بر آن است که پزشکان و استادان جندیشاپور در فاصله فتح این شهر به روزگار خلافت عمر تا اوایل دوره عباسی مجبور بودند مستقل از حمایت حکومت به کار خود ادامه دهند و مدرسه و بیمارستان شهر را بگردانند، اما در ۱۴۸ خلیفه منصور به بیماری دشواری دچار شد و به دستور وی حاذقترین طبیب آن روزگار – که به تشخیص مشاوران خلیفه، جرجیس بن بختیشوع، رئیس پزشکان جندیشاپور، بود – به بغداد فراخوانده شد.
وی پس از درمان خلیفه عزت بسیار یافت و بعد از چهار سال اقامت در بغداد به جندیشاپور بازگشت و وعده داد تا شاگرد خود عیسیبن شُهلافا/ شهلاثا را به جای خود به بغداد بفرستد. به روزگار مهدی (حک: ۱۵۸ـ ۱۶۹) نیز فرزند جرجیس، بختیشوع، برای درمان هادی، پسر خلیفه، چندی به بغداد رفت و در ۱۷۱ نیز برای معالجه هارون به دارالخلافه رفت و اکرام بسیار دید. شش نسل از خاندان بختیشوع، در عین حفظ ارتباط خود با جندیشاپور، سالها از مهمترین پزشکان دربار عباسی بودند.
پزشکان جندیشاپوری در بغداد قدر و منزلت بسیار داشتند. این موضوع از گلایه یکی از طبیبان عصر جاحظ از کسادی بازار پزشکان عرب در مقایسه با طبْآموختگان جندیشاپوری یا مسیحی پیداست. سرنوشت ماسَوَیه نیز سبب مهاجرت جندیشاپوریان را به بغداد روشن میسازد. او که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، سی سال در بیمارستان جندیشاپور داروسازی کرد و پس از آنکه از کار برکنار شد با نومیدی به بغداد رفت، اما در آنجا، با اتکا به تجربیاتش، چشم پزشک مخصوص خلیفه شد. یوحنا پسر ماسَوَیه نیز در چشمپزشکی تبحر داشت و بیش از چهل اثر در پزشکی نگاشت.
او در بغداد مدرّس مهمترین مجلس درس طب آن روزگار بود و با آنکه اصنافی گوناگون از اهل علم و ادب به حلقه درس وی رفت و آمد داشتند، آنچنان که ابنابیاصیبعه گزارش دادهاست او نیز، همچون دیگر پزشکان جندیشاپور، مایل نبود دانش خود را به همگان بیاموزد. عتاب وی با حُنَینبن اسحاق، از اهالی حیرَه، نیز به همین سبب بود. با این وصف، حنین به درس ابنماسویه راه یافت و یکی از بزرگترین چشمپزشکان دوره اسلامی شد. به علاوه، ظهور او به عنوان مهمترین مترجم سریانی آثار یونانی، بر دانش جندیشاپوریان افزود.
او ۸۵ اثر جالینوس را به سریانی ترجمه کرد که اغلب به درخواست پزشکان جندیشاپور به انجام رسید. برخی از این ترجمهها برای دانشجویان جندیشاپوری متون درسی بهشمار میآمدند. اولیری تقاضا برای ترجمههای سریانی، در کنار ترجمههای عربی، را نشانه تداوم فعالیت علمی جندیشاپور دانستهاست. از سوی دیگر، مرکزیت یافتن بغداد در نهضت ترجمه آثار یونانی باعث مهاجرت گسترده طبیبان جندیشاپور به بغداد شد. آنان در آنجا بیش از جندیشاپور امکان تحقیق و تدریس پزشکی و دستیابی به ترجمههای سریانی داشتند. این مهاجرتها اگرچه از رونق علمی جندیشاپور کاست، اما زمینه انتقال دانش و تجربه این مرکز علمی را به بغداد بیش از گذشته فراهم آورد و نقشی درخور توجه در شکلگیری نهاد بیمارستان در جهان اسلام داشت.
محققان در باره میزان اهمیت مدرسه جندیشاپور در انتقال دانشهای دوره باستان، بهویژه پزشکی، به عالم اسلام هم نظر نیستند. هرچند اغلب آنان مدرسه جندیشاپور را اصلیترین واسطه انتقال پزشکی هند به جهان عربیزبان میشمرند و بدون وجود این مرکز امکان آگاهی یافتن مسلمانان از آموزههای پزشکی هند را در چنین زمان کوتاهی منتفی میدانند، اما در باره پزشکی یونانی و بهویژه جنبههای نظری آن اختلاف رأی دارند. سزگین، باتوجه به ترجمه کُنّاشِ اهرن اسکندرانی به قلم ماسَرجَوَیه یهودی در دوره مروانبن حَکَم (حک: ۶۴ـ۶۵)، بر آن است که اولین آثار پزشکی علمی از اسکندریه یا مراکز علمی شام به دست عربها رسید و این تصور که مسلمانان در پزشکی نیز مانند دیگر رشتههای علمی نخست به سراغ میراث ساسانیان رفته، نیازمند تصحیح است.
او همچنین نقش جندیشاپور را در انتقال پزشکی نظری یونان به جهان عربیزبان اساسی ندانسته و برای آغاز پزشکی نظری نزد مسلمانان به کتاب سموم جابربن حیان توجه کرده که بر پایه تألیفات یونانی و نوشتههای منسوب به بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو شکل گرفته و سهم دانش پزشکی ایرانیان در این اثر منحصر به نام گیاهان و داروها شدهاست. سزگین در باره علم کیمیا نیز بیشتر به اعتراف روسکا به وجود نامهای کیمیایی ایرانی در برخی اشعار دوره اموی توجه کرده و به نقش مکتب جندیشاپور در انتقال این دانش به جهان عربیزبان نپرداختهاست و این پرسش را جدّی نگرفته که وجود نامهای ایرانی در دانشهایی از این دست نشانه چیست.
پیش از پرداختن به موضوع اخیر باید از زبان آموزش در مدرسه جندیشاپور پرسید. پژوهشگران در اینباره همسخن نیستند. به نظر براون، تدریس در جندیشاپور به زبان یونانی صورت میگرفته و زبان پهلوی تنها در داروسازی، آن هم به شکلی نه چندان آشکار، به کار میرفتهاست. این موضوع بهویژه بهسبب تفاوت انواع گیاهی موجود در ایران و یونان و اسکندریه طبیعی بهنظر میرسد؛ اما الگود زبان این مدرسه را در درجه اول سریانی و در کنار آن فارسی و عربی و دیگر زبانهای بومی متداول دانستهاست.
از تقاضای پزشکان جندیشاپوری هم روزگار با حنین برای ترجمه آثار جالینوس به سریانی، میتوان گمان برد که زبان علمی جندیشاپوریان حتی در سده سوم هجری سریانی بودهاست. بهعلاوه، از ترجمه آثار یونانی از فارسی به عربی به دست نسطوریان ساکن جندیشاپور، گزارشی در دست نیست. با این همه، اگرچه تأثیر مستقیم زبان پهلوی در انتقال دانشهای باستانی به عربی چندان زیاد نیست، اما سنّت ساسانی ترجمه و اقتباس علوم – که بهویژه در جندیشاپور تا دوره عباسیان ادامه یافته بود – از اصلیترین ریشههای فرهنگی نهضت ترجمه به شمار میآید.
جندیشاپوریان، افزون بر ترجمه متون، به تألیف آثاری بهویژه در پزشکی و داروسازی همت گماشتند و از این طریق نیز بر پزشکی دوره اسلامی تأثیر فراوان نهادند. کتاب الکنّاش جرجیسبن بختیشوع – که حنین آن را از سریانی به عربی ترجمه کرد – و کتاب قویالادویه المفرده اثر عیسیبن صُهاربخت و آثار فراوان یوحنابن ماسویه از جمله دغلالعین در چشمپزشکی و نیز کتابی در آزمون دانش پزشکان به نام محنهالطبیب و کتاب العین اثر شاگرد وی، حنین بن اسحاق، از مهمترین آثار جندیشاپوریان است.
ابنندیم در این زمینه بهویژه از کتاب الاَقرباذین تألیف شاپوربن سهل، رئیس بیمارستان جندیشاپور، نام برده که مرجع همه بیمارستانها و داروفروشیها بودهاست. الگود احتمال داده که نگارش این اثر آخرین اقدام رسمی مدرسه جندیشاپور و در عین حال نخستین تجربه تألیف اثری داروشناختی در جهان بودهاست. از این اثر تا نیمه دوم قرن پنجم در بیمارستان جندیشاپور استفاده میشد.
آثار تألیفی پزشکان جندیشاپور اغلب از میان رفته و فقط نقل قولهایی پراکنده از آنها باقی است که هنوز تحقیقات کافی در باره اهمیت آنها در تاریخ پزشکی صورت نگرفتهاست. به نظر سزگین، مهمترین اثری که از این مدرسه به دست ما رسیده، کنّاش جرجیس حَنّا، نگاشته در قرن دوم، است. تفسیر این کتاب، به قلم صهاربخت بن ماسَرجیس، نیز هنوز برجاست.
شهر جندیشاپور
گُندی شاهپور یا گُندی شاپور یا جُندی شاپور یکی از مهمترین شهرهای دوره ساسانی بود که توسط شاهپور یکم ایجاد گردید. ویرانههای جندی شاپور در خوزستان واقع در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر جای دهکده شاه آباد کنونی بوده است. جندی شاپور از همان بدو تأسیس بتدریج بصورت یکی از مراکز علمی و پزشکی جهان آن روز در آمد و بنا بگفتهٔ تاریخنویسان شاپور دستور داده بود تعداد زیادی از کتابهای طب یونانی را به زبان پهلوی ترجمه و در آنجا نگهداری کنند، خسرو انوشیروان در این شهر بیمارستان بزرگی ساخت و بر توسعهٔ دانشکدهٔ پزشکی آن افزود. ابوحنیفه دینوری در کتاب اخبارالطوال گوید:
چون شاپور پسر اردشیر بابکان به شهریاری رسید، لشکر به روم کشید پس چون به عراق بازگشت به خاک اهواز رفت و به جستجوی جای مناسبی برای احداث شهری پرداخت تا اسیرانی را که از خاک روم با خود آورده بود، در آن جای سکنی دهد، پس شهر جندی شاپور را بنیاد کرد و این شهر را به زبان خوزی نیلاط میگفتند، لیکن مردمش آن را نیلاب میخوانند. با توجه به این نکته که شهر مذکور چند نام داشته، میتوان دریافت که پیش از تجدید بنا در روزگار شاپور وجود داشته و ناحیهای مسکونی بشمار میرفتهاست. معروف است که وی پس از غلبه بر والرین و ویران ساختن انتاکیه اسیران رومی را در این محل اسکان داد و نام آنرا وه اندیوک شاپور به معنی به از انتاکیه شاپور نامید.
مانی پیامبر ایرانی در همین شهر بدار آویخته شد و پیکر او را بر دروازه آویختند و از آن به بعد آن دروازه تا ادوار اسلامی بنام دروازهٔ مانی نامیده میشدهاست. دیگر از رویدادهای مهم تاریخی در این شهر قیام انوشکزاد فرزند خسرو انوشیروان را بر ضد پدر میتوان نام برد. انوشکزاد که در دامان مادری مسیحی پرورش یافته بود با تکیه به نیروی مسیحیان و گروهی از سپاهیان و بازرگانان قیام پردامنهای را آغاز کرد اما سرانجام مغلوب شد و قیام بشدت سرکوب گردید.
در این شهر ضرابخانهٔ بزرگی قرار داشت و اکثر سکههای یزدگرد سوم در این شهر و ناحیهٔ سیستان ضرب گردیدهاند. دروازههای شهر در حدود سال هیجدهم هجری بوساطت یکی از ایرانیان تازه مسلمان بر روی اعراب گشوده شد و شهر از ویرانی و انهدام نجات یافت، بدین ترتیب تا اوایل دوران خلفای عباسی این شهر به حیات اجتماعی خود ادامه داد. گندی شاپور در قرون سوم و چهارم هجری که بر اهمیت بغداد افزوده شد، بتدریج موقعیت خود را از دست داده، به ویرانی گرائید از این شهر بزرگ ساسانی فعلاً هیچ آثاری بر جای نمانده و بزحمت بقایای مختصری از خرابههای آن در نزدیکی رود کارون میتوان مشاهده کرد.
احداث اولین دانشگاه جهان
دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردندنو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد.
آغاز انحطاط جندی شاپور
ابهت و بزرگی جندی شاپور تا دوران اسلامی نیز گسترش داشت و خانواده بختیشوع تا آخرین روزگار جندی شاپور یعنی فروپاشی و انحطاط این مرکز علمی به صورت خانوادگی در آن حضوری مستمر داشتند. تا زمانی که هارون به پسر بختیشوع میگوید که بیمارستانی شبیه به بیمارستان جندی شاپور در بغداد برپا کند. این زمان مقارن با شروع انحطاط جندی شاپور و اعتلای بغداد است. به مرور پزشکان و لوازم پزشکی و همه امکانات از دانشگاه و بیمارستان به بغداد منتقل میشود، به گونهای که شهرت بغداد روزبه روز اوج میگیرد و در مقابل جندی شاپور نزول میکند. یاقوت حموی میگوید: در قرن هفتم، من با خرابههای جندی شاپور برخورد کردم. در واقع، شروع زوال جندی شاپور از قرن چهارم هجری مصادف با قرن نهم میلادی است.
تسخیر جندی شاپور
در زمان فتوحات سپاه اسلام، هنگام فتح این شهر مقاومتهایی صورت میگیرد. در ابتدا شهر توسط سپاهی به فرماندهی زر بن عبدالله محاصره میشود اما نمیتوانند وارد جندی شاپور شوند. عاقبت یک اسیر ایرانی در سپاه امان نامهای را به تیر بسته و داخل شهر میاندازد، اهالی جندی شاپور برحسب این امان نامه دروازههای شهر را باز میکنند. آن اسیر ایرانی گفت: دوست نداشتم خون آنها ریخته شود، چون آنها قوم من بودند. بدینسان جندی شاپور تسلیم سپاه اسلام شد، اما دوران انحطاط این دانشگاه در دوران هارون الرشید و خلفای عباسی صورت پذیرفت.
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712