حالا من ماندم و بیکاری، من ماندم و جیب خالی، من ماندم و بانک و قسط هایی که هر ماه به تعویق می افتد، من ماندم و شرمساری در برابر ضامن های بانکی، ……
راه ملت:مخاطب راه ملت:
جوانی هستم دهه شصتی و دهدشتی ؛بعد از سالها بیکاری و به کمک اطرافیان و مساعدت خوب یکی ازاعضا شورای شهر مغازه کوچکی را در گوشه ای از این شهر اجاره نمودم، مبلغ ۸ میلیون تومان نیز از بانک مهر اقتصاد با اقساط ماهیانه ۳۶۰ هزار تومان وام گرفتم. خدا را شکر، یکسال و اندی اوضاع بر وفق مرادم بود، چندر غازی پس انداز داشتم و اقساط وام را هم به موقع پرداخت میکردم. روزی از روزهای پاییز امسال بطور اتفاقی یکی از لیدرهای یکی از نامزدهای کنونی انتخابات که ادعای اشتغال زایی گسترده و چندین هزار نفری را دارد دیدم، از روزگارم پرسید، از چهره خسته ام پرسید، با آب و تاب از روزگار مغازه کوچکم گفتم. مکثی کرد و گفت این کار را بیخیال، همین روزا میفرستمت سر کار. تلفنم را گرفت، طولی نکشید روزی که سرگرم کارم بود تماس گرفت و گفت نامه آماده است، با شوق و ذوق تمام نامه را گرفتم انگار روزی بود که کارت پایان خدمتم را گرفتم، دلسرد شدم از کارم….
بستمش و راهی منزل شدم، فردای همان روز وسایل را فروختم و چند روز بعد راهی بندر عباس همون جایی که قرار بود من خوشبخت بشم شدم، بالاخره به بندر عباس و از اونجا به مکان مورد نظر رسیدم. چند نفری هم اونجا بودند. بیابانی بود برهوت، آب خوردن هم نبود چه برسد به غذا، … باری دو سه هفته ای به امید روزهای قشنگ آنحا ماندم و هر خفت و خاری را تحمل کردم. اینکه چطوری و چه می خوردیم بماند. پس انداز اندکم را هم خرج کردم، روزی از همین روز ها شخصی به نام مهندس …. از راه رسید و گفت کار تمام هست و برویدشهر هایتان، آسمون روی سرمان خراب شد، با شرمساری تمام زنگ زدم دهدشت و از پدرم کرایه برگشت خواستم، با هر بدبختی بود خودم را به دهدشت رساندم، خجالت میکشیدم به خانه مان بروم و شب را پیش یکی از دوستان گذراندم، ….. حالا من ماندم و بیکاری، من ماندم و جیب خالی، من ماندم و بانک و قسط هایی که هر ماه به تعویق می افتد، من ماندم و شرمساری در برابر ضامن های بانکی، ……
اخبار و سوژه های خبری خود را برای راه ملت ارسال کنید:
ایمیل گروه خبری راه ملت: News@RaheMellat.ir
تماس مستقیم : 09120139712